1 مدح تو گفتم و چو بود دروغ من پشیمان شدم از آن گفتن
2 بعد ازین هجو تو نکو گویم سخن راست را توان گفتن
1 پیشوای زمانه زین الدّین سرور اهل روزگاری تو
2 آسمان را غلام می خوانی چرخ را بنده می شماری تو
3 در جهان آن یگانه ای امروز که دوم در زمین نداری تو
1 داری اشرف زنی که چون می بست بر کمان دو ابروی او زه
2 خلقی اندر خیال او بی خواب عالمی بر جمال او واله
3 پشت... نی فراخ و ساقی گرد حلقه ای تنگ و جفته ای فربه
4 دوش تا صبح پیش چاکر بود به سرانگشت پا نشستم و ده
1 چارچیز است که در سنگ اگر جمع شود لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی
2 پاکی طینت و اصل گهر و استعداد تربیت کردن مهر از فلک مینایی
3 در من این هر سه صفت هست، که در می باید تربیت از تو که خورشید جهان آرایی
1 گر تو می گویی نبودَستَم تو را پیش ازین مفعول، الحق بوده ای
2 بوده ام من فاعل مختار تو تو مرا مفعول مطلق بوده ای
1 هرچه پیش آید از زمانه تو را از نکوحالی و ز بدحالی
2 دل بدان شاددار و غصّه مخور که نباشد ز حکمتی خالی