1 در هجر توأم دجله روان از دیده خون جگرم ز غم چکان از دیده
2 حال دل و دیده ام چنین می گذرد تا شت رخ دوست روان از دیده
1 آن لعل لب تو می پرست اولیتر وآن نرگس مخمور تو مست اولیتر
2 هر سرو که در باغ ارم خاسته است پیش قد و بالای تو پست اولیتر
1 جانا به شب وصال پیکار مکن بر پشت دلم بیش ز غم بار مکن
2 تو مردمک چشم جهان بین منی از روی کرم میل به آزار مکن
1 خورشید رخ تو را ز جان خواسته شد از شرم رخت تمام مه کاسته شد
2 پیرامن عارض تو خطّی بدمید گل بود به سبزه نیز آراسته شد
1 در دست جفای توست همواره دلم وز خانه صبر گشته آواره دلم
2 در غصّه ایام فراقت دایم یک لحظه نگشت شاد بیچاره دلم
1 ما ها همه شیرینی و لطف و نمکی نه ماه زمین نه آفتاب فلکی
2 تو آدمیی و دیگران آدمیند نی نی تو که خط سبز داری ملکی
1 از من غم روزگار ای یار مپرس اندوه من و شادی اغیار مپرس
2 درد دل من بشنو و بس قصّه مخوان این سوزش من ببین و بسیار مپرس
1 پیش رخ چون شمع توأم پروانه با غیر توأم در دو جهان پروا نه
2 گفتی که براتی به لبت خواهم داد مردیم به انتظار آن پروانه
1 تا کی بود از غمت بلا بر دل من تا چند نهی داغ جفا بر دل من
2 زین بیش منه که طاقتم طاق شدست بار غم و غصّه دلبرا بر دل من
1 بر درد دلم طبیب ار آگاه شود بیچاره قرین ناله و آه شود
2 ای دوست علاج درد بیماران ساز تا دردسر طبیب کوتاه شود