اَمرَدی رفت تا از ایرج میرزا ابیات پراکنده 1
1. اَمرَدی رفت تا نماز کند
کرد کون سفید خود بالا
...
1. اَمرَدی رفت تا نماز کند
کرد کون سفید خود بالا
...
1. کو خدا کیست خدا چیست خدا
بی جهت بحث مکن، نیست خدا
...
1. دست حافظ به در از جامۀ خواب
هشته در دست یکی جام شراب
...
1. افسارش از بریشم و پالان ز مخملست
هر چند بد صدا است ولیکن مجللست
...
1. حضرت اقدس والا ایرج
با همه راست بُوَد با ما کج
...
1. این عکس که بر عکس خودم زیبا شد
تقدیم حضور حضرت والا شد
...
1. نیست جهان جز همین که با تو بگویم
روز و شبانی به یکدگر شده پیوند
...
1. این هلال ابرو دو سال بعد ماهی میشود
در میان گلرخان صاحب کلاهی میشود
...
1. تا خدا تَرکِ خدایی گوید
وز خدایش جدایی جوید
...
1. خواهد اینک ز جناب تو بار
بندۀ ناچیز تو عبدالحمار !
...
1. آنکو به روز مهتری از دوستان گردد بری
ناآدمی گر بشمری اندر شمار آدمش
...
1. بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش
خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش
...