1 خیزد از دل ناله ها بی اختیار آه ! آن شهری که اینجا بود پار
2 آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
3 گنبدی ، در طوف او چرخ برین تربت سلطان محمود است این
4 آنکه چون کودک لب از کوثر بشست گفت در گهواره نام او نخست
1 لاله بهر یک شعاع آفتاب دارد اندر شاخ چندین پیچ و تاب
2 چون بهار او را کند عریان و فاش گویدش جز یک نفس اینجا مباش
3 هر دو آمد یکدگر را ساز و برگ من ندانم زندگی خوشتر که مرگ
4 زندگی پیهم مصاف نیش و نوش رنگ و نم امروز را از خون دوش
1 قندهار آن کشور مینو سواد اهل دل را خاک او خاک مراد
2 رنگ ها ، بوها ، هواها ، آب ها آب ها تابنده چون سیماب ها
3 لاله ها در خلوت کهسار ها نارها یخ بسته اندر نارها
4 کوی آن شهر است ما را کوی دوست ساربان بر بند محمل سوی دوست
1 تربت آن خسرو روشن ضمیر از ضمیرش ملتی صورت پذیر
2 گنبد او را حرم داند سپهر با فروغ از طوف او سیمای مهر
3 مثل فاتح آن امیر صف شکن سکه ئی زد هم به اقلیم سخن
4 ملتی را داد ذوق جستجو قدسیان تسبیح خوان بر خاک او
1 ای قبای پادشاهی بر تو راست سایهٔ تو خاک ما را کیمیاست
2 خسروی را از وجود تو عیار سطوت تو ملک و دولت را حصار
3 از تو ای سرمایهٔ فتح و ظفر تخت احمد شاه را شانی دگر
4 سینه ها بی مهر تو ویرانه به از دل و از آرزو بیگانه به