1 چیست فقر ای بندگان آب و گل یک نگاه راه بین یک زنده دل
2 فقر کار خویش را سنجیدن است بر دو حرف لا اله پیچیدن است
3 فقر خیبر گیر با نان شعیر بستهٔ فتراک او سلطان و میر
4 فقر ذوق و شوق و تسلیم و رضاست ما امینیم این متاع مصطفی است
1 مرد حر محکم ز ورد «لاتخف» ما بمیدان سر بجیب او سر بکف
2 مرد حر از لااله روشن ضمیر می نگردد بندهٔ سلطان و میر
3 مرد حر چون اشتران باری برد مرد حر باری برد خاری خورد
4 پای خود را آنچنان محکم نهد نبض ره از سوز او بر می جهد
1 ای امیر خاور ای مهر منیر می کنی هر ذره را روشن ضمیر
2 از تو این سوز و سرور اندر وجود از تو هر پوشیده را ذوق نمود
3 می رود روشنتر از دست کلیم زورق زرین تو در جوی سیم
4 پرتو تو ماه را مهتاب داد لعل را اندر دل سنگ آب داد
1 ای هماله ! ای اطک ، ای رود گنگ زیستن تا کی چنان بی آب و رنگ
2 پیر مردان از فراست بی نصیب نوجوانان از محبت بی نصیب
3 شرق و غرب آزاد و ما نخچیر غیر خشت ما سرمایهٔ تعمیر غیر
4 زندگانی بر مراد دیگران جاودان مرگست ، نی خواب گران
1 ای در و دشت تو باقی تا ابد نعره «لا قیصر و کسری» که زد
2 در جهان نزد و دور و دیر و زود اولین خوانندهٔ قرآن که بود
3 رمز الا الله که را آموختند این چراغ اول کجا افروختند
4 علم و حکمت ریزه ئی از خوان کیست؟ آیه «فاصبحتم» اندر شأن کیست؟
1 از نوازشهای سلطان شهید صبح و شامم ، صبح و شام روز عید
2 نکته سنج خاوران هندی فقیر میهمان خسرو کیوان سریر
3 تا ز شهر خسروی کردم سفر شد سفر بر من سبکتر از حضر
4 سینه بگشادم به آن بادی که پار لاله رست از فیض او در کوهسار
1 خیزد از دل ناله ها بی اختیار آه ! آن شهری که اینجا بود پار
2 آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
3 گنبدی ، در طوف او چرخ برین تربت سلطان محمود است این
4 آنکه چون کودک لب از کوثر بشست گفت در گهواره نام او نخست
1 ای ز خود پوشیده خود را بازیاب در مسلمانی حرامست این حجاب
2 رمز دین مصطفی دانی که چیست فاش دیدن خویش را شاهنشی است
3 چیست دین؟ دریافتن اسرار خویش زندگی مرگ است بی دیدار خویش
4 آن مسلمانی که بیند خویش را از جهانی برگزیند خویش را
1 ای قبای پادشاهی بر تو راست سایهٔ تو خاک ما را کیمیاست
2 خسروی را از وجود تو عیار سطوت تو ملک و دولت را حصار
3 از تو ای سرمایهٔ فتح و ظفر تخت احمد شاه را شانی دگر
4 سینه ها بی مهر تو ویرانه به از دل و از آرزو بیگانه به
1 بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است درون پردهٔ او نغمه نیست فریاد است
2 زمانه کهنه بتان را هزار بار آراست من از حرم نگذشتم که پخته بنیاد است
3 درفش ملت عثمانیان دوباره بلند چه گویمت که به تیموریان چه افتاد است
4 خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجا که این زمین ز طلسم فرنگ آزاد است