سپاه تازه از اقبال لاهوری پس چه باید کرد؟ 1
1. سپاه تازه برانگیزم از ولایت عشق
که در حرم خطری از بغاوت خرد است
...
1. سپاه تازه برانگیزم از ولایت عشق
که در حرم خطری از بغاوت خرد است
...
1. پیر رومی مرشد روشن ضمیر
کاروان عشق و مستی را امیر
...
1. ای امیر خاور ای مهر منیر
می کنی هر ذره را روشن ضمیر
...
1. تا نبوت حکم حق جاری کند
پشت پا بر حکم سلطان میزند
...
1. حکمت ارباب دین کردم عیان
حکمت ارباب کین را هم بدان
...
1. نکته ئی میگویم از مردان حال
امتان را «لا» جلال «الا» جمال
...
1. چیست فقر ای بندگان آب و گل
یک نگاه راه بین یک زنده دل
...
1. مرد حر محکم ز ورد «لاتخف»
ما بمیدان سر بجیب او سر بکف
...
1. نکته ها از پیر روم آموختم
خویش را در حرف او واسوختم
...
1. ای هماله ! ای اطک ، ای رود گنگ
زیستن تا کی چنان بی آب و رنگ
...
1. می کند بند غلامان سخت تر
حریت می خواند او را بی بصر
...
1. ای در و دشت تو باقی تا ابد
نعره «لا قیصر و کسری» که زد
...