15 اثر از زبور عجم اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر زبور عجم اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار اقبال لاهوری / زبور عجم اقبال لاهوری

زبور عجم اقبال لاهوری

1 اگر نظاره از خود رفتگی آرد حجاب اولی نگیرد با من این سودا بها از بس گران خواهی

2 سخن بی پرده گو با ما شد آن روز کم آمیزی که می گفتند تو ما را چنین خواهی چنان خواهی

3 نگاه بی ادب زد رخنه ها در چرخ مینائی دگر عالم بنا کن گر حجابی درمیان خواهی

4 چنان خود را نگه داری که با این بی نیازی ها شهادت بر وجود خود ز خون دوستان خواهی

1 کشیدی باده ها در صحبت بیگانه پی در پی بنور دیگران افروختی پیمانه پی در پی

2 ز دست ساقی خاور دو جام ارغوان در کش که از خاک تو خیزد نالهٔ مستانه پی در پی

3 دلی کو از تب و تاب تمنا آشنا گردد زند بر شعله خود را صورت پروانه پی در پی

4 ز اشک صبحگاهی زندگی را برگ و ساز آور شود کشت تو ویران تا نریزی دانه پی در پی

1 درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟ سبو ز ماست ولی باده در سبو ز کجاست؟

2 گرفتم اینکه جهان خاک و ما کف خاکیم به ذره ذره ما درد جستجو ز کجاست؟

3 نگاه ما به گریبان کهکشان افتد جنون ما ز کجا شور های و هو ز کجاست؟

1 فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین چهره گشا ، غزل سرا، باده بیار این چنین

2 اشک چکیده ام ببین هم به نگاه خود نگر ریز به نیستان من برق و شرار این چنین

3 باد بهار را بگو پی به خیال من برد وادی و دشت را دهد نقش و نگار این چنین

4 زادهٔ باغ و راغ را از نفسم طراوتی در چمن تو زیستم با گل و خار این چنین

1 من بندهٔ آزادم عشق است امام من عشق است امام من عقل است غلام من

2 هنگامهٔ این محفل از گردش جام من این کوکب شام من این ماه تمام من

3 جان در عدم آسودهٔ بی ذوق تمنا بود مستانه نوا ها زد در حلقه دام من

4 ای عالم رنگ و بو این صحبت ما تا چند مرگست دوام تو عشق است دوام من

1 چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن همین خاک سیه را جلوه گاهی میتوان کردن

2 نگاه خویش را از نوک سوزن تیز تر گردان چو جوهر در دل آئینه راهی میتوان کردن

3 درین گلشن که بر مرغ چمن راه فغان تنگ است بانداز گشود غنچه آهی می توان کردن

4 نه این عالم حجاب او را نه آن عالم نقاب او را اگر تاب نظر داری نگاهی میتوان کردن

1 دو دسته تیغم و گردون برهنه ساخت مرا فسان کشیده بروی زمانه آخت مرا

2 من آن جهان خیالم که فطرت ازلی جهان بلبل و گل را شکست و ساخت مرا

3 می جوان که به پیمانه تو می ریزم ز راوقی است که جام و سبو گداخت مرا

4 نفس به سینه گدازم که طایر حرمم توان ز گرمی آواز من شناخت مرا

1 دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارم کجا چشمی که بیند آن تماشائی که من دارم

2 دگر دیوانه ئی آید که در شهر افکند هوئی دو صد هنگامهٔ خیزد ز سودائی که من دارم

3 مخور نادان غم از تاریکی شبها که میآید که چون انجم درخشد داغ سیمائی که من دارم

4 ندیم خویش میسازی مرا لیکن از آن ترسم نداری تاب آن آشوب و غوغائی که من دارم

1 بهار آمد نگه می غلطد اندر آتش لاله هزاران ناله خیزد از دل پرکاله پرکاله

2 فشان یک جرعه بر خاک چمن از بادهٔ لعلی که از بیم خزان بیگانه روید نرگس و لاله

3 جهان رنگ و بو دانی ولی دل چیست میدانی مهی کز حلقهٔ آفاق سازد گرد خود هاله

1 مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند کرشمه سنج و ادا فهم و صاحب نظرند

2 چه جلوه هاست که دیدند در کف خاکی قفا بجانب افلاک سوی ما نگرند

آثار اقبال لاهوری

15 اثر از زبور عجم اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر زبور عجم اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی