1 مثال لاله و گل شعله از زمین روید اگر بخاک گلستان تراود از جامش
2 نبود در خور طبعش هوای سرد فرنگ تپید پیک محبت ز سوز پیغامش
3 خیال او چه پریخانه ئی بنا کرد است شباب غش کند از جلوه لب بامش
4 گذاشت طایر معنی نشیمن خود را که سازگار تر افتاد حلقهٔ دامش
1 گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر یک صبح چمن ز روزگاری خوشتر
2 زان پیش که کس ترا بدستار زند مردن بکنار شاخساری خوشتر
1 از نزاکتهای طبع موشکاف او مپرس کز دم بادی زجاج شاعر ما بشکند
2 کی تواند گفت شرح کارزار زندگی «می پرد رنگش حبابی چون بدریا بشکند»
1 بتان تازه تراشیده ئی دریغ از تو درون خویش نگاه دیده ئی دریغ از تو
2 چنان گداخته ئی از حرارت افرنگ ز چشم خویش تراویده ئی دریغ از تو
3 به کوچه ئی که دهد خاک را بهای بلند به نیم غمزه نیرزیده ئی دریغ از تو
4 گرفتم اینکه کتاب خرد فروخواندی حدیث شوق نفهمیده ئی دریغ از تو
1 اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست
2 بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست
3 به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین که در زمانهٔ ما آشنای راهی نیست
4 ز وقت خویش چه غافل نشسته ئی دریاب زمانه ئی که حسابش ز سال و ماهی نیست
1 چه خوش بودی اگر مرد نکویی ز بند باستان آزاد رفتی
2 اگر تقلید بودی شیوهٔ خوب پیمبر هم ره اجداد رفتی
1 گر نوا خواهی ز پیش او گریز در نی کلکش غریو تندر است
2 نیشتر اندر دل مغرب فشرد دستش از خون چلیپا احمر است
3 آنکه بر طرح حرم بتخانه ساخت قلب او مؤمن دماغش کافر است
4 خویش را در نار آن نمرود سوز زانکه بستان خلیل از آذر است
1 سخنگو طفلک و برنا و پیر است سخن را سالی و ماهی نباشد
1 دردانه ادا شناس دریاست از گردش آسیا چه داند؟
1 ندارد کار با دون همتان عشق تذرو مرده را شاهین نگیرد