1 نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی
2 تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی
3 به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو به زمین نه باز رفتی که تو از زمین نبودی
1 غوغای کارخانهٔ آهنگری ز من گلبانگ ارغنون کلیسا از آن تو
2 نخلی که شه خراج برو مینهد ز من باغ بهشت و سدره و طوبا از آن تو
3 تلخابه ئی که درد سر آرد از آن من صهبای پاک آدم و حوا از آن تو
4 مرغابی و تذرو و کبوتر از آن من ظل هما و شهپر عنقا از آن تو
1 چشم را بینائی افزاید سه چیز سبزه و آب روان و روی خوش
2 کالبد ، را فربهی می آورد جامهٔ قز جان بی غم ، بوی خوش
1 ایکه گل چیدی منال از نیش خار خار هم می روید از باد بهار
1 میخورد هر ذره ما پیچ و تاب محشری در هر دم ما مضمر است
2 با سکندر خضر در ظلمات گفت مرگ مشکل ، زندگی مشکل تر است
1 نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی نرسی جز به تقاضای کلیم اللهی
2 راه کور است بخود غوطه زن ای سالک راه جاده را گم نکند در ته دریا ماهی
3 حاجتی پیش سلاطین نبرد مرد غیور چه توان کرد که از کوه نیاید کاهی
4 مگذر از نغمهٔ شوقم که بیابی در وی رمز درویشی و سرمایهٔ شاهنشاهی
1 دوش رفتم به تماشای خرابات فرنگ شوخ گفتاری رندی دلم از دست ربود
2 گفت این نیست کلیسا که بیابی در وی صحبت دخترک زهره وش و نای و سرود
3 این خرابات فرنگ است و ز تأثیر میش آنچه مذموم شمارند ، نماید محمود
4 نیک و بد را به ترازوی دگر سنجیدیم چشمه ئی داشت ترازوی نصاری و یهود
1 نقد شاعر در خور بازار نیست نان به سیم نسترن نتوان خرید
1 از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ عقل تا بال گشود است گرفتار تر است
2 برق را این به جگر میزند آن رام کند عشق از عقل فسون پیشه جگردار تر است
3 چشم جز رنگ گل و لاله نبیند ورنه آنچه در پردهٔ رنگ است پدیدار تر است
4 عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری عجب این است که بیمار تو بیمار تر است
1 ای برادر من ترا از زندگی دادم نشان خواب را مرگ سبک دان مرگ را خواب گران