1 سر حق تیر از لب سوفار گفت تیغ را در گرمی پیکار گفت
2 ای پریها جوهر اندر قاف تو ذوالفقار حیدر از اسلاف تو
3 قوت بازوی خالد دیده ئی شام را بر سر شفق پاشیده ئی
4 آتش قهر خدا سرمایه ات جنت الفردوس زیر سایه ات
1 گر به الله الصمد دل بسته ئی از حد اسباب بیرون جسته ئی
2 بندهٔ حق بندهٔ اسباب نیست زندگانی گردش دولاب نیست
3 مسلم استی بی نیاز از غیر شو اهل عالم را سراپا خیر شو
4 پیش منعم شکوهٔ گردون مکن دست خویش از آستین بیرون مکن
1 ای ظهور تو شباب زندگی جلوه ات تعبیر خواب زندگی
2 ای زمین از بارگاهت ارجمند آسمان از بوسهٔ بامت بلند
3 شش جهت روشن ز تاب روی تو ترک و تاجیک و عرب هندوی تو
4 از تو بالا پایهٔ این کائنات فقر تو سرمایهٔ این کائنات
1 مسلم چشم از جهان بر بسته چیست؟ فطرت این دل بحق پیوسته چیست؟
2 لاله ئی کو بر سر کوهی دمید گوشهٔ دامان گلچینی ندید
3 آتش او شعله ئی گیرد به بر از نفس های نخستین سحر
4 آسمان ز آغوش خود نگذاردش کوکب وامانده ئی پنداردش
1 ملتی را رفت چون آئین ز دست مثل خاک اجزای او از هم شکست
2 هستی مسلم ز آئین است و بس باطن دین نبی این است و بس
3 برگ گل شد چون ز آئین بسته شد گل ز آئین بسته شد گلدسته شد
4 نغمه از ضبط صدا پیداستی ضبط چون رفت از صدا غوغاستی
1 در شریعت معنی دیگر مجو غیر ضو در باطن گوهر مجو
2 این گهر را خود خدا گوهر گر است ظاهرش گوهر بطونش گوهر است
3 علم حق غیر از شریعت هیچ نیست اصل سنت جز محبت هیچ نیست
4 فرد را شرع است مرقات یقین پخته تر از وی مقامات یقین
1 تارک آفل براهیم خلیل انبیا را نقش پای او دلیل
2 آن خدای لم یزل را آیتی داشت در دل آرزوی ملتی
3 جوی اشک از چشم بیخوابش چکید تا پیام «طهرابیتی» شنید
4 بهر ما ویرانه ئی آباد کرد طائفان را خانه ئی بنیاد کرد
1 بود انسان در جهان انسان پرست ناکس و نابود مند و زیر دست
2 سطوت کسری و قیصر رهزنش بند ها در دست و پا و گردنش
3 کاهن و پاپا و سلطان و امیر بهر یک نخچیر صد نخچیر گیر
4 صاحب اورنگ و هم پیر کنشت باج بر کشت خراب او نوشت
1 با تو آموزم زبان کائنات حرف و الفاظ است اعمال حیات
2 چون ز ربط مدعائی بسته شد زندگانی مطلع برجسته شد
3 مدعا گردد اگر مهمیز ما همچو صرصر می رود شبدیز ما
4 مدعا راز بقای زندگی جمع سیماب قوای زندگی
1 عهد حاضر فتنه ها زیر سر است طبع ناپروای او آفت گر است
2 بزم اقوام کهن برهم ازو شاخسار زندگی بی نم ازو
3 جلوه اش ما را ز ما بیگانه کرد ساز ما را از نوا بیگانه کرد
4 از دل ما آتش دیرینه برد نور و نار لااله از سینه برد