1 سائلی مثل قضای مبرمی بر در ما زد صدای پیهمی
2 از غضب چوبی شکستم بر سرش حاصل دریوزه افتاد از برش
3 عقل در آغاز ایام شباب می نیندیشد صواب و ناصواب
4 از مزاج من پدر آزرده گشت لاله زار چهره اش افسرده گشت
1 می گشایم عقده از کار حیات سازمت آگاه اسرار حیات
2 چون خیال از خود رمیدن پیشه اش از جهت دامن کشیدن پیشه اش
3 در جهان دیر و زود آید چسان وقت او فردا و دی زاید چسان
4 گر نظرداری یکی بر خود نگر جز رم پیهم نه ئی ای بیخبر
1 با تو آموزم زبان کائنات حرف و الفاظ است اعمال حیات
2 چون ز ربط مدعائی بسته شد زندگانی مطلع برجسته شد
3 مدعا گردد اگر مهمیز ما همچو صرصر می رود شبدیز ما
4 مدعا راز بقای زندگی جمع سیماب قوای زندگی
1 ایکه با نادیده پیمان بسته ئی همچو سیل از قید ساحل رسته ئی
2 چون نهال از خاک این گلزار خیز دل بغائب بند و با حاضر ستیز
3 هستی حاضر کند تفسیر غیب می شود دیباچهٔ تسخیر غیب
4 ما سوا از بهر تسخیر است و بس سینهٔ او عرضهٔ تیر است و بس
1 کودکی را دیدی ای بالغ نظر کو بود از معنی خود بی خبر
2 ناشناس دور و نزدیک آنچنان ماه را خواهد که بر گیرد عنان
3 از همه بیگانه آن مامک پرست گریه مست وشیر مست و خواب مست
4 زیر و بم را گوش او در گیر نیست نغمه اش جز شورش زنجیر نیست
1 نغمه خیز از زخمهٔ زن ساز مرد از نیاز او دو بالا ناز مرد
2 پوشش عریانی مردان زن است حسن دلجو عشق را پیراهن است
3 عشق حق پروردهٔ آغوش او این نوا از زخمهٔ خاموش او
4 آنکه نازد بر وجودش کائنات ذکر او فرمود با طیب و صلوة
1 مریم از یک نسبت عیسی عزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
2 نور چشم رحمة للعالمین آن امام اولین و آخرین
3 آنکه جان در پیکر گیتی دمید روزگار تازه آئین آفرید
4 بانوی آن تاجدار «هل اتی» مرتضی مشکل گشا شیر خدا
1 ای ردایت پردهٔ ناموس ما تاب تو سرمایهٔ فانوس ما
2 طینت پاک تو ما را رحمت است قوت دین و اساس ملت است
3 کودک ما چون لب از شیر تو شست لااله آموختی او را نخست
4 می تراشد مهر تو اطوار ما فکر ما گفتار ما کردار ما
1 من شبی صدیق را دیدم بخواب گل ز خاک راه او چیدم بخواب
2 آن «امن الناس» بر مولای ما آن کلیم اول سینای ما
3 همت او کشت ملت را چو ابر ثانی اسلام و غار و بدر و قبر
4 گفتمش ای خاصهٔ خاصان عشق عشق تو سر مطلع دیوان عشق
1 گر به الله الصمد دل بسته ئی از حد اسباب بیرون جسته ئی
2 بندهٔ حق بندهٔ اسباب نیست زندگانی گردش دولاب نیست
3 مسلم استی بی نیاز از غیر شو اهل عالم را سراپا خیر شو
4 پیش منعم شکوهٔ گردون مکن دست خویش از آستین بیرون مکن