1 جهد کن در بیخودی خود را بیاب زود تر والله اعلم بالصواب
1 منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق این نشه بمن نیست اگر با دگری هست
2 ای ترا حق خاتم اقوام کرد بر تو هر آغاز را انجام کرد
3 ای مثال انبیا پاکان تو همگر دلها جگر چاکان تو
4 ای نظر بر حسن ترسازاده ئی ای ز راه کعبه دور افتاده ئی
1 فرد را ربط جماعت رحمت است جوهر او را کمال از ملت است
2 تاتوانی با جماعت یار باش رونق هنگامه ی احرار باش
3 حرز جان کن گفته ی خیرالبشر هست شیطان از جماعت دور تر
4 فرد و قوم آئینه ی یک دیگرند سلک و گوهر کهکشان و اخترند
1 از چه رو بر بسته ربط مردم است رشته ی این داستان سر در گم است
2 در جماعت فرد را بینیم ما از چمن او را چو گل چینیم ما
3 فطرتش وارفته ی یکتائی است حفظ او از انجمن آرائی است
4 سوزدش در شاهراه زندگی آتش آوردگاه زندگی
1 در جهان کیف و کم گردید عقل پی به منزل برد از توحید عقل
2 ورنه این بیچاره را منزل کجاست کشتی ادراک را ساحل کجاست
3 اهل حق را رمز توحید ازبر است در «اتی الرحمن عبدا»ٔ مضمر است
4 تا ز اسرار تو بنماید ترا امتحانش از عمل باید ترا
1 مرگ را سامان ز قطع آرزوست زندگانی محکم از لاتقنطوا ست
2 تا امید از آرزوی پیهم است نا امیدی زندگانی را سم است
3 نا امیدی همچو گور افشاردت گرچه الوندی ز پا می آردت
4 ناتوانی بنده ی احسان او نامرادی بسته ی دامان او
1 سر حق تیر از لب سوفار گفت تیغ را در گرمی پیکار گفت
2 ای پریها جوهر اندر قاف تو ذوالفقار حیدر از اسلاف تو
3 قوت بازوی خالد دیده ئی شام را بر سر شفق پاشیده ئی
4 آتش قهر خدا سرمایه ات جنت الفردوس زیر سایه ات
1 شاه عالمگیر گردون آستان اعتبار دودمان گورگان
2 پایه ی اسلامیان برتر ازو احترام شرع پیغمبر ازو
3 در میان کارزار کفر و دین ترکش ما را خدنگ آخرین
4 تخم الحادی که اکبر پرورید باز اندر فطرت دارا دمید
1 تارک آفل براهیم خلیل انبیا را نقش پای او دلیل
2 آن خدای لم یزل را آیتی داشت در دل آرزوی ملتی
3 جوی اشک از چشم بیخوابش چکید تا پیام «طهرابیتی» شنید
4 بهر ما ویرانه ئی آباد کرد طائفان را خانه ئی بنیاد کرد