4 اثر از رموز بیخودی اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر رموز بیخودی اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار اقبال لاهوری / رموز بیخودی اقبال لاهوری

رموز بیخودی اقبال لاهوری

1 جهد کن در بیخودی خود را بیاب زود تر والله اعلم بالصواب

1 منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق این نشه بمن نیست اگر با دگری هست

2 ای ترا حق خاتم اقوام کرد بر تو هر آغاز را انجام کرد

3 ای مثال انبیا پاکان تو همگر دلها جگر چاکان تو

4 ای نظر بر حسن ترسازاده ئی ای ز راه کعبه دور افتاده ئی

1 از چه رو بر بسته ربط مردم است رشته ی این داستان سر در گم است

2 در جماعت فرد را بینیم ما از چمن او را چو گل چینیم ما

3 فطرتش وارفته ی یکتائی است حفظ او از انجمن آرائی است

4 سوزدش در شاهراه زندگی آتش آوردگاه زندگی

1 فرد را ربط جماعت رحمت است جوهر او را کمال از ملت است

2 تاتوانی با جماعت یار باش رونق هنگامه ی احرار باش

3 حرز جان کن گفته ی خیرالبشر هست شیطان از جماعت دور تر

4 فرد و قوم آئینه ی یک دیگرند سلک و گوهر کهکشان و اخترند

1 مرگ را سامان ز قطع آرزوست زندگانی محکم از لاتقنطوا ست

2 تا امید از آرزوی پیهم است نا امیدی زندگانی را سم است

3 نا امیدی همچو گور افشاردت گرچه الوندی ز پا می آردت

4 ناتوانی بنده ی احسان او نامرادی بسته ی دامان او

1 آنچنان قطع اخوت کرده اند بر وطن تعمیر ملت کرده اند

2 تا وطن را شمع محفل ساختند نوع انسان را قبائل ساختند

3 جنتی جستند در بئس القرار تا «احلوا قومهم دار البوار»

4 این شجر جنت ز عالم برده است تلخی پیکار بار آورده است

1 ای ردایت پردهٔ ناموس ما تاب تو سرمایهٔ فانوس ما

2 طینت پاک تو ما را رحمت است قوت دین و اساس ملت است

3 کودک ما چون لب از شیر تو شست لااله آموختی او را نخست

4 می تراشد مهر تو اطوار ما فکر ما گفتار ما کردار ما

1 من شبی صدیق را دیدم بخواب گل ز خاک راه او چیدم بخواب

2 آن «امن الناس» بر مولای ما آن کلیم اول سینای ما

3 همت او کشت ملت را چو ابر ثانی اسلام و غار و بدر و قبر

4 گفتمش ای خاصهٔ خاصان عشق عشق تو سر مطلع دیوان عشق

1 بود معماری ز اقلیم خجند در فن تعمیر نام او بلند

2 ساخت آن صنعت گر فرهاد زاد مسجدی از حکم سلطان مراد

3 خوش نیامد شاه را تعمیر او خشمگین گردید از تقصیر او

4 آتش سوزنده از چشمش چکید دست آن بیچاره از خنجر برید

1 در بهاران جوش بلبل دیده ئی رستخیز غنچه و گل دیده ئی

2 چون عروسان غنچه ها آراسته از زمین یک شهر انجم خاسته

3 سبزه از اشک سحر شوئیده ئی از سرود آب جو خوابیده ئی

4 غنچه ئی بر می دمد از شاخسار گیردش باد نسیم اندر کنار

آثار اقبال لاهوری

4 اثر از رموز بیخودی اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر رموز بیخودی اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.