1 خواجه کونین ختم مرسلین صدر عالم رحمة للعالمین
2 صاحب شرع احمد مرسل که هست یکدوگام او از همه بالاتر است
3 ذات او مقصود کونین آمده مسند اوقاب قوسین آمده
4 شعلۀ در بزم او افروخته شهپر طاوس اکبر سوخته
1 زین گریبان هر که سر برمی زند هر زمان صد حج اکبر میزند
2 از بیابان هوا احرام گیر پس طواف کعبه اسلام گیر
3 هر زمان سوی تو یابد از صفا در صفای مروه خوف و رجا
4 آتش اندر خرمن پندار زن آنگهی لبیک عاشق وار زن
1 قصه خوانی بر سر حرفم رسید گفت روزی شیخ عالم بوسعید
2 با مرید چند بیرون شد بگشت از قضا برآسیائی برگذشت
3 در تحیر ماند از آن سرگشتگی با همه تیزی بدان آهستگی
4 با مریدان گفت پس رازی نهفت با من این سنگ از زبان حال گفت
1 بند راه توهم از اوصاف تست پردهای خویش بردار از نخست
2 دل چه از سودای نفسانی برست بر سر تخت تجلی خوش نشست
3 چیست انوار تجلی بی نشان آنچه از سر تو آید بی گمان
4 وهم و فهم اینجا نگنجد چون خیال نی عبارت را در این معنی مجال
1 ای اسیر خود حجاب خود توئی پاک باید دامن از گرد دوئی
2 جان چو پروانه بروی شمع ب اش آنگهی در بزم وحدت جمع باش
3 یک دل و صد آرزویش مشکل است یک مرادت بس بود چون یک دلست
4 هر کرا در دل پریشانی کشد زود بنیادش ب ه ویرانی کشد
1 صبحدم بر کف نهادم جام عشق تا شدم سرمست و بی آرام عشق
2 دل که در دستم نیامد دامنش چون شفق در خون زدم پیراهنش
3 در مشام جانم آمد بوی دوست چون ملک چرخی زدم در کوی دوست
4 ساقی آمد جام جان افروزداد بلبلان را مژده نوروز داد
1 رهروی ناگه بنزد بایزید چون بر آمد خانه را دربسته دید
2 حلقه بر در زد که مرغ دام کو رهبر عالم شد بسطام کو
3 بایزیدش گفت کای روشن روان سالها شد تا ازو جویم نشان
4 در همه عمر آرزوی او مراست بایزید اندر همه عالم کجاست
1 چون زدود آئینۀ صافی شد زشک رو نماید صورت انس و ملک
2 آنکه وقت خویش بودش در نظر وصف حالش گشت مازاغ البصر
3 تا تو با وقتی ز کار افتاده ای وقت اگر با تو بود آزاده ای
4 وقت اگر با تو نماید حال تست بازیابی نقد وقت خود درست