1 چون مسافر گشتی اندر راه دین صدق باشد مرکب و رهبر یقین
2 باز کن چشم خرد را پیش و پس عقل فرزانه تورا استاد بس
3 نفی کن اثبات هر موجود را تا بدانی هستی معبود را
4 چون یقین شد کافر نیند خداست ذات پاکش را مگو چون و چراست
1 از رضا خود نیست بهتر منزلی گوی این بیامد هر دلی
2 اختیار خود بنه باری نخست پس رضا اندر میان بربند چست
3 تا تو از علم حقیقی غافلی از چنین دار الأدب بیحاصلی
4 چون نۀ فارغ زاندوه جهان کی شوی دانای این حرف نهان
1 هرکه بر نطع محبت راه یافت همچو فرزین دستبوس شاه یافت
2 مایه داری کاین گهر را معدنست آب حیوانش بزیر دامنست
3 این سعادت هر کرا در برگرفت خاک پایش را فلک بر سر گرفت
4 بلبلی کاو لاف مطلق میزند روز و شب بانگ انا الحق میزند
1 چون بوحدت درگذشتی از دوئی عارف اسرار توحیدش توئی
2 کس نداند شرح حال معرفت عاجزی آمد کمال معرفت
3 معرفت اصل شناسائی بود چشم و دل را نور بینائی بود
4 گر تو بینائی ب ه انوار یقین عارف و معروف را جز حق مبین
1 چون تو نفس خویش را بشناختی مرکب معنی به صحرا تاختی
2 ای ندانسته ز غفلت پیش و پس با تو زین معنی همین نامست و بس
3 دانش نفست نه کار سرسریست گر بحق دانا شوی دانی که چیست
4 نفس تو آشوب و افعال خداست نی ز وصف و دانش این معنی جداست
1 شمع جان را در لگن پنهان نهاد قفل این گنجینه را نتوان گشاد
2 جان به امر ایزد آمد در وجود در عبارت بیش از این فرمان نبود
3 جان ندارد زندگی آب و گل عقل ز این معنی فرو ماند خجل
4 نور و عزت هر دو جان آدمست زان عزیز بارگاه و محرمست
1 هان دهان این گوهر کان خرد دستۀ بند از گلستان خرد
2 هر زمان پرسی که شرط راه چیست ای برادر جاهداو فی الله چیست
3 طفل راه خویش را تعلیم کن چیست اسلام ای پسر تسلیم کن
4 همچو طفلان بسته گهواره شو بی تصرف بنده بیچاره شو
1 دل چه باشد مخزن اسرار حق خلوت جان بر سر بازار حق
2 دل امین بارگاه محرمیست دل اساس کارگاه آدمیست
3 دل پذیرفت آنچه عالم برنیافت دل بدانست آنچه عرش اندر نیافت
4 بلبل جان را بباغ او نشست شاهباز معرفت او را بدست
1 مالها داری تو ای صاحب نصاب حق درویشان بده گردن متاب
2 سر این معنی نقد این دنیا بدان آیت مما رزقنا هم بخوان
3 چیست دنیا با همه خشک و ترش گرهمه عقلست برخیز از سرش
4 هر چه دادنت برون آر و بپاش اندرین معنی کم از خاکی مباش
1 نفس تست آلوده حرص و هوا رو طهارت کن بدریای فنا
2 پس بشوی از هر دو عالم دست و روی تا شوی شایسته این گفتگوی
3 خلوتی کن بر در امید رو بر مصلای زه توحید رو
4 قبله را چون یافتی دستی برآر دست خود یعنی ز غیر حق بدار