آثار همام تبریزی

صفحه 21 از 23
23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار همام تبریزی / غزلیات همام تبریزی

غزلیات همام تبریزی

1 بگذشت بر نظارگان نگذاشت در قالب دلی از حسن او پر دیده‌ام این شیوه در هر منزلی

2 چون باد بر ما بگذرد بر جانب ما ننگرد آرام دل‌ها می برد وصل چنین مستعجلی

3 دل‌هاست در غوغای او سرها پر از سودای او افشانده خاک پای او در دیده هر صاحب‌دلی

4 هستند مقبولان او در عشق مقتولان او قابل نشد این لطف را جز نیک‌بختی مقبلی

1 اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی

2 از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی

3 ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم چون نیستم وصالی باری کم از خیالی

4 چون بی شما ندارم ذوق از حیات خواهم یا وصل را ثباتی یا عمر را زوالی

1 ای خواب که می‌بینمت از بهر خیالی حیف است که با دیده تو را نیست وصالی

2 از رهگذر خواب توان دید خیالت در آرزوی خواب شدم همچو خیالی

3 راضی‌ست به دیدار خیالی ز جمالت آن دیده که با روی تواش بود مجالی

4 در یاد توام روز و شبم فکر تو باشد یک دم ز تو خالی نشوم در همه حالی

1 مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی که اعتبار ندارد تنی ز جان خالی

2 همای عشق تو را هست آشیان دل من مباد سایه آن مرغ از آشیان خالی

3 در آن جهان نبود مایه هیچ جانی را که ز اشتیاق تو باشد در این جهان خالی

4 ز غیرتی که مرا بر سگان کوی تو هست کنم همیشه زمینش ز استخوان خالی

1 کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی

2 کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا تا بر آن زلف عبیرافشان دل افشان کردمی

3 کاشکی من باغبان گلستانش بودمی تا دهان بخت را چون غنچه خندان کردمی

4 گر میسر می‌شدی چشم مرا دیدار دوست کی نظر در چشمه خورشید تابان کردمی

1 از تشنگی بمردم ای آب زندگانی چون نیستی در آتش احوال ما چه دانی

2 ما را اگر نخوانی سلطان وقت خویشی درویش را همین بس کز پیش در نرانی

3 این نوبهار خوبی تا جاودان نماند دریاب عاشقان را کامروز می‌توانی

4 با دوستان همدم با همدمان محرم گر یک نفس برآری آن است زندگانی

1 الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی به مصر عالم جان شو نشین آنجا به سلطانی

2 به هر منزل زلیخایی شود در صورتت فتنه تو را گر ملک می‌باید مزن بر دام شیطانی

3 دریغ است این که هر صورت تو را مشغول می‌دارد ندیدی صورت خود را که قدر خویشتن دانی

4 تو سیمرغی بیفشان پر به قرب قاف معنی شو چو بومان تا به کی باشی مقیم آخر به ویرانی

1 ای نور دیده و دل از دیده‌ها نهانی با ما نه در میانی کاندر میان جانی

2 عشقت بسوخت خرمن آبی بر آتشم زن کز تشنگی بمردم ای آب زندگانی

3 چون آب زندگانی جان‌بخشی از تو دارد ز انصاف دور باشد گر گویمت که آنی

4 انوار هردو عالم عکسی‌ست از جمالت هم بافتی نشانی با آن که بی‌نشانی

1 بشنو ز نی سماعی به زبان بی‌زبانی شده بی‌حروف گویا همه صوت او معانی

2 بگشای سمع جان را چو گشادنی زبان را که حدیث سر شنیدن نه به گوش سر توانی

3 ز نی است مستی ما نه ز می بزن زمانی که حریف خوش نفس به ز شراب ارغوانی

4 نفسی ز نی روان شد نفسی حیات جان شد اثری نمود بادی پس از آب زندگانی

1 به جای هر سر مویی گرم بود جانی فدای خاک کف پای چون تو جانانی

2 ز جام خویش یکی جرعه در دهانم ریز مرا ز آن چه که خضر است و آب حیوانی

3 کسی که دیده بود نوبهار رویت را دگر به خاطر او نگذرد گلستانی

4 میان زلف سیاهت دلم همی‌گوید که را بود به جهان در چنین شبستانی

آثار همام تبریزی

23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی