5 اثر از بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار علی بن عثمان هجویری / کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری / بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم در کشف المحجوب

بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری

این عبارت‌هایی است که طردشان چون عکس بود اندر عین معنی مقصود، آنگاه متضاد نماید و مستعمل است و متداول اندر میان ارباب لسان و اهل معنی. ,

پس مراد از حضور، حضور دل بود به دلالت یقین تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد؛ و مراد از غیبت، غیبت دل بود ازدون حق تا حدی که از خود غایب شود تا به غیبت خود از خود به خود نظاره نکند و علامت این،اعراض بود از حکم رسوم؛ چنان‌که از حرام نبی معصوم باشد. پس غیبت از خود حضور به حق آمد و حضور به حق غیبت از خود؛ چنان‌که هر که از خود غایب، به حق حاضر و هرکه به حق حاضر از خود غایب بود. پس مالک دل خداوند است، عزّ و جلّ. چون جذبتی از جذبات حق جل جلاله مر دل طالب را مقهور گردانید، غیبت به نزدیک وی چون حضور گردانید و شرکت و قسمت برخاست و اضافت به خود منقطع شد؛ چنان‌که یکی گوید از مشایخ، رحمهم اللّه: ,

3 ولی فُؤادٌ و أنْت مالِکُهُ بلا شریکٍ فَکَیْفَ یَنْقَسِمُ

چون دل را جز وی مالک نباشد، اگر غایب دارد یا حاضر اندر تصرف وی باشد. و اندر حکم نظر به عین جمله برهان روش احباب این است؛ اما چون فرق افتد، مشایخ را رضی اللّه عنهم اندر این سخن است. گروهی حضور را مقدم دارند بر غیبت و گروهی غیبت را بر حضور؛ چنان‌که اندر سُکْر و صَحْو بیان کردیم اما صَحْو و سُکْر بر بقیت اوصاف نشان کند و غیبت و حضور بر فنای اوصاف. پس این اعزّ آن بود اندر تحقیق. ,

ماند این‌جا خلافی که هست میان ما و میان گروهی که گویند: «اظهار جمع نفی تفرقه باشد؛ از آن‌چه هر دو متضادند که چون سلطان هدایت مستولی شد ولایت کسب و مجاهدت ساقط شود.» ,

و این تعطیل محض باشد؛ از آن‌چه تا امکان معاملت و توانایی کسب بود و مجاهدت بود، هرگز آن از بنده ساقط نشود؛ از آن‌چه جمع از تفرقه جدا نیست، چون نور از آفتاب و عرض از جوهر و صفت از موصوف. پس مجاهدت از هدایت و شریعت از حقیقت و یافت از طلب جدا نباشد؛ اما باشد که مجاهدت مقدم بود و باشد که مؤخر. آن را که مجاهدت مقدم بود بر وی مشقت زیادت بود؛ از آن‌چه در غیبت بود و آن را که مجاهدت مؤخر بود بر وی رنج و کلفت نبود؛ از آن‌چه در حضرت بود و آن را که نفی مشرب اعمال نفی عین عمل نماید بر غلطی عظیم باشد. ,

و روا باشد که بنده به درجتی رسد که کل اوصاف محمود خود را به چشم عیب نگرد و ناقص بیند. چون اوصاف محمود خود را معیوب و معلول بیند باید که تا اوصاف مذموم معیوب‌تر باشد و این بدان آوردم که قومی را از جهال اندر این معنی غلطی افتاده است که آن مقرون بیگانگی باشد؛ بدانچه گویند: «از یافت هیچ چیز اندر جهد ما نبسته است و افعال و طاعت ما معیوب است و مجاهدات ما ناقص. ناکرده اولی تر از کرده.» ,

گوییم با ایشان که: کردار ما را می فعل نهید و نهیم باتفاق، و افعال را محل علت و منبع آفت، لامحاله ناکرده را هم فعل باید نهاد. چون هر دو فعل آمد و فعل محل علت، پس چرا ناکرده از کرده اولی‌تر دانند؟ و این خسرانی ظاهر و غبنی فاحش است. پس این فرقی آمد نیکو میان کفرو ایمان؛ از آن‌چه مؤمن و کافر متفق‌اند که افعال ایشان محل علت است، پس مؤمن به حکم فرمان، کَرْد از ناکَرْد اولی تر داند و کافر به حکم نافرمانی، ناکرد از کرد اولی تر داند. ,

تولا خرازیان به ابی سعید خراز رضی اللّه عنه کنند و وی را اندر طریقت تصانیف از هراست و اندر تجرید و انقطاع شأنی عظیم داشت و ابتدای عبارات از حال فنا و بقا او کرد و طریقت خود را جمله اندر این دو عبارت مضمر گردانید. اکنون من معنی آن بگویم و غلط‌های گروهی اندر آن بیارم تا بدانی که مذهب وی چیست و مقصود این طایفه از این دو عبارت متداول چیست. ,

قال اللّه، تعالی: «ویُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةُ (۹/الحشر). ایثار کنند اگرچه بدان حاجتمند باشند.» ,

و نزول این آیت اندر فقرای صحابه بوده است بر خصوص و حقیقت ایثار آن بود که اندر صحبت، حق صاحب نگاه دارد و نصیب خود اندر نصیب وی فرو گذارد و رنج بر خود نهد از برای راحت صاحب خود؛ «لأنَّ الأیثارَ القیامُ بِمعاوَنَةِ الأغیارِ مَعَ الستِعمالِ ما أَمَرَ الجبّارُ لِرَسُولِهِ المُختارِ، حیثُ قال: خُذِ العَفْوَ و أمُرْ بالعُرفِ و أعْرِضْ عَنِ الجاهِلینَ (۱۹۹/الاعراف).» ,

و این مشرح‌تر اندر باب آداب الصحبة بیاید. ,

اما مراد این‌جا ایثار است و آن بر دو گونه باشد: یکی در صحبت، چنین که ذکرش گذشت و دیگر اندر محبت و اندر ایثار حق صاحب نوعی از رنج و کلفت است؛ اما اندر ایثار حق دوست همه رَوْح و راحت است. ,

بدان که قاعده و اساس طریقت تصوّف و معرفت جمله بر ولایت و اثبات آن است که جملهٔ مشایخ رضی اللّه عنهم اندر حکم اثبات آن موافق‌اند؛ اما هر کسی به عبارتی دیگرگون بیان آن ظاهر کرده‌اند و محمدبن علی رضی اللّه عنه مخصوص است به اطلاق این عبارت مر حقیقت طریقت را. ,

اما وَلایت به فتح واو نصرت بود اندر حق لغت، و وِلایت به کسر واو إمارت بود ونیز هر دو مصدر وَلَیتَ باشد و چون چنین بود باید که تا دو لغت بود چون دَلالت و دِلالت و نیز وَلایت ربوبیت بود و از آن است که خداوند تعالی گفت: «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الحقِّ (۴۴/الکهف)»، که کفار تولا بدو کنند و بدو بگروند و از معبودان خود تبرا کنند و نیز ولایت به معنی محبت بود. ,

اما ولی، روا باشد که فعیل باشد به معنی مفعول؛ چنان‌که خداوند تعالی گفت: «وَهُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ (۱۹۶/الاعراف)»؛ که خداوند تعالی بندهٔ خود را به افعال و اوصاف وی نگذارد و اندر کنف حفظ خودش بدارد و روا باشد که فعیل باشد به معنی مبالغت اندر فاعل؛ که بنده تولا به طاعت وی کند و رعایات حقوق وی را مداومت کند و از غیر وی اعراض کند این یکی مرید باشد و آن دیگر مراد. ,

و این جملهٔ معانی از حق به بنده و از بنده به حق روا باشد؛ از آن‌چه روا باشد که خدای تعالی ناصر دوستان خود باشد؛ از آن‌چه وعده کرد خداوند تعالی مر دوستان خود را از صحابهٔ پیغمبر به نصرت و گفت: «ألا إنَّ نَصْرَ اللّهِ قَریبٌ (۲۱۴/البقره)»، و نیز گفت: «و أنَّ الکافِرینَ لامَوْلی لَهُم (۱۱/محمد)؛ ای لاناصِرَلهم.» چون کفار را ناصر نبود لامحاله مؤمنان را ناصر بود که نصرت کند عقول ایشان را اندر استدلال آیات و بیان معانی بر دل‌های ایشان و کشف براهین بر اسرار ایشان و نصرت کند ایشان رابر مخالفت نفس و هوی و شیطان و موافقت امور خود. ,

بدان اعزّک اللّه که: سُکْر و غلبه عبارتی است که ارباب معانی کرده‌اند از غلبهٔ محبت حق تعالی و صَحْو عبارتی از حصول مراد و اهل معانی را اندر این معنی سخن بسیار است، گروهی این را بر آن فضل می‌نهند و گروهی بر خلاف. ,

آنان که سُکْر را بر صَحْو فضل نهند و آن ابویزید است، رضی اللّه عنه، و متابعان او گویند که: صَحْو بر تمکین و اعتدال صفت آدمیت صورت گیرد و آن حجاب اعظم بود ازحق تعالی و سُکْر بر زوال آفت و نقص صفات بشریت و ذهاب تدبیر و اختیار وی، و فنای تصرفش اندر خود به بقای قوتی که اندر او موجود است به خلاف جنس وی، و این ابلغ و اتم و اکمل بود؛ چنان‌که داود علیه السّلام اندر حال صَحْو بود، فعلی از وی به وجود آمد، خداوند تعالی آن فعل را به وی اضافت کرد و گفت: «و قتلَ داودُ جالوتَ (۲۵۱/البقره)، و مصطفی صلی اللّه علیه اندر حال سُکْر بود، فعلی از وی به وجود آمد، خداوند تعالی آن فعل را به خود اضافت کرد؛ قولُه، تعالی: «وَما رَمَیْتَ اذ رَمَیْتَ وَلکنَّ اللّهَ رَمی (۱۷/الأنفال).» فشتّانَ ما بینَ عبدٍ و عبدٍ! آن که به خود قایم بود و به صفات خود ثابت، گفتند: «تو کردی»، بر وجه کرامت و آن که به حق قایم بود و از صفات خود فانی، گفتند: «ما کردیم، آن‌چه کردیم.» پس اضافت فعل بنده به حق نیکوتر از اضافت فعل حق به بنده؛ که چون فعل حق به بنده مضاف بود بنده به خود قایم بود و چون فعل بنده به حق مضاف بود به حق قایم بود؛ که چون بنده به خود قایم بود، چنان بود که داود را صلی اللّه علیه یک نظر به جایی افتاد که می‌نبایست، تا دید آن‌چه دید و چون به حق قایم بود چنان بود که مصطفی را صلی اللّه علیه یک نظر افتاد هم از آن جنس، زن بر مرد حرام شد؛ از آن‌چه آن در محل صَحْو بود و این در محل سُکْر. ,

و باز آنان که صَحْو را فضل نهند بر سُکْر و آن جنید است، رضی اللّه عنه و متابعان وی گویند: سُکْر محل آفت است؛ از آن‌چه آن تشویش احوال است و ذهاب صحت و گم کردن سر رشتهٔ خویش و چون قاعدهٔ همه معانی طالب باشد یا از روی فنای وی، یا از روی بقای وی، یا از روی محوش یا از روی اثباتش چون صحیح الحال نباشد فایدهٔ تحقیق حاصل نشود؛ از آن‌چه دل اهل حق مجرد می‌باید از کل مُثبَتات، و به نابنایی هرگز از بند اشیا راحت نباشد و از آفت آن رستگاری نه. ,

و ماندن خلق اندر چیزها بدون حق، بدان است که چیزها را چنان که هست می‌نبینند، و اگر بینندی برهندی. و دیدار درست بر دو گونه باشد: یکی آن که ناظر اندر شیء به چشم بقای آن نگرد و دیگر آن که به چشم فنای آن. اگر به چشم بقا نگرد مر کل را اندر بقای خود ناقص یابد؛ که به خود باقی نی‌اند اندر حال بقاشان، و اگر به چشم فنا نگرد، کل موجودات اندر جنب بقای حق فانی یابد و این هر دو صفت از موجودات مر او را اعراض فرماید. و آن آن بود که پیغمبر گفت صلی اللّه علیه و سلم اندر حال دعای خود که: «اللّهمَّ أرِنَا الأَشْیاءَ کَماهیَ.» از آن‌چه هر که دید آسود و این معنی قول خدای است، عزّ وجل: «فَاعْتَبِرُوا یا اُولِی الأبْصارِ (۲/الحشر)» و تا ندید آزاد نگردد. ,

بدان که اتفاق است میان اهل سنت و جماعت و اهل تحقیق و معرفت که: ایمان را اصلی و فرعی است، اصل آن تصدیق به دل باشد و فرع آن مراعات امر و اندر عادت عرب است که فرع چیزی را، بر وجه استعارت به نام اصل آن باز خوانند؛ چنان‌که نور آفتاب را آفتاب خوانند به همه لغات. و هم بدان معنی گروهی طاعت را ایمان خوانند؛ که بنده جز بدان ایمن نشود از عقوبت، و تصدیق مجرد امن اقتضا نکند تا احکام فرمان به جای نیارد. پس هرکه را طاعت بیشتر بود، امن وی از عقوبت زیادت بود چون آن علت امن آمد به تصدیق و قول مر آن را ایمان گفتند. ,

باز این گروه دیگر گفتند که: علت امن معرفت است نه طاعت. اگر چه طاعت حاصل بود چون معرفت موجود نباشد سود ندارد و چون معرفت موجود باشد اگر طاعت نباشد آخر بنده نجات یابد هرچند که حکمش اندر مشیت بود؛ که خداوند عزّ و جلّ یا به فضل زَلّتش درگذارد، یا به شفاعت پیغمبر علیه السّلام بخشد، یا به مقدار جرمش عذاب فرماید آنگاه به بهشت فرستدش. پس چون اصحاب معرفت باشند اگرچه مجرم بوند به حکم معرفت جاوید به دوزخ نمانند و اصحاب عمل به عمل مجرد بی معرفت به بهشت اندر نیایند. پس این‌جا طاعت علت امن نیامد؛ کما قال رسول اللّه، صلی اللّه علیه و سلم: «لَنْ یَنْجُوَ أحدُکم بِعَمَلِه.» قیل: «ولاانت، یا رسول اللّه؟» قال: «ولا انا، الّا ان یَتَغَمَّدَنِیَ اللّهُ برحْمَتِهِ.» ,

:«نرهد یکی از شما به عمل خود.» گفتند: «تو نیز نرهی به عمل خود، یا رسول اللّه؟» گفت: «من نیز نرهم، الا خدای عزّ و جلّ به رحمت خویش اندر گذارد.» ,

پس از روی حقیقت بی خلاف میان امت «ایمان معرفت است و اقرار و پذیرفت عمل.» و هرکه ورا بشناسد به وصفی شناسد از اوصاف و اخص اوصاف وی بر سه قسمت است: بعضی آن که تعلق به جمال دارد و بعضی آن که به جلال، و بعضی آن که به کمال. پس خلق را به کمال وی راه نیست به‌جز آن که وی را کمال اثبات کنند و نقص از وی نفی کنند ماند این‌جا جمال و جلال. آن که شاهد وی جمال حق باشد اندر معرفت، پیوسته مشتاق رؤیت بود و آن که شاهد وی جلال حق باشد، پیوسته از اوصاف خود با نفرت بود. دلش اندر محل هیبت بود. پس شوق تأثیر محبت باشد و نفرت از اوصاف بشریت همچنان؛ از آن‌چه کشف حجاب وصف بشریت جز به عین محبت نبود. پس ایمان و معرفت محبت آمد و علامت محبت طاعت؛ از آن‌چه چون دل محل دوستی بود و دیده محل رؤیت عبرت و دل موضع مشاهدت، تن باید که تارک الامر نباشد، و آن که تارک الامر بود از معرفت بی‌خبر باشد. ,

یکی از مشایخ گوید رحمة اللّه علیه که: «الرّوحُ فی الجَسَدِ کَالنّارِ فی الحَطَبِ، فالنّارُ مخلوقةٌ و الفَحْمُ مصنوعةٌ.» ,

جان اندر تن چون آتش است اندر انگِشت، آتش مخلوق و انگِشت مصنوع و قِدم جز بر ذات و صفات خداوند روا نیست. ,

و از مشایخ رضی اللّه عنهم ابوبکر واسطی بوده است که اندر روح بیشتر سخن گفته است. ,

از وی می‌آید که گفت: «الأرواحُ علی عَشَرَةِ مقاماتٍ، جان‌ها بر ده مقام قایم‌اند نخست جان مخلصان که محبوس‌اند اندر ظلمتی و ندانند که چه خواهند کرد با ایشان، و دیگر جان پارسا مردان که اندر آسمان‌های دنیا به مواریث اعمال شادمانه می‌باشند و به طاعت‌های کرده و به قوت آن می‌روند، سدیگر جان‌های مریدان که در آسمان چهارم اندر لذات صدق و ظل اعمال خود با ملائکه می‌باشند، چهارم جان‌های اهل مِنن که اندر قنادیل نور از عرش آویخته‌اند که اغذیهٔ ایشان رحمت است و اشربهٔ ایشان لطف و قربت، پنجم جان‌های اهل وفااند که اندر حجاب صفا و مقام اصطف طرب می‌کنند، ششم جان‌های شهیدان‌اند که اندر حواصل مرغان، اندر بهشت در ریاض آن، آن‌جا که خواهند می‌روند گاه و بیگاه، هفتم جان‌های مشتاقان‌اند که اندر حجب انوار صفات بر بساط ادب قیام کرده‌اند، هشتم جان‌های عارفان‌اند که اندر حظایر قدس بامداد و شبانگاه سخن خداوند می‌شنوند و اماکن خود اندر بهشت و دنیا می‌بینند، نهم جان‌های دوستان‌اند که اندر مشاهدت جمالو مقام کشف مستغرق شده‌اند و جز وی را ندانند و با هیچ چیز نیارامند، دهم جان‌های درویشان‌اند که اندر محل فنا مقرر شده‌اند و اوصافشان مبدل شده و احوال متغیر شده.» ,

از پس ایمان نخستین چیز که بر بنده فریضه شود طهارت کردن بود مر گزاردِ نماز راو آن طهارت بدن بود از نجاست و جنابت و شستن سه اندام و مسح کردن بر سر بر متابعت شریعت و یا تیمم در حال فقدِ آب یا شدت مرض و یا خوف مرض؛ چنان‌که احکام این معلوم است. ,

پس بدان که طهارت بر دو گونه بود: یکی طهارت تن و دیگر طهارت دل. ,

چنان‌که بی طهارتِ بدن نماز درست نیاید، بی طهارت دل معرفت درست نیاید پس طهارت تن را آب مطلق باید به آب مشوّش و مستعمل نشاید و طهارت دل را توحید محض باید به اعتقاد مختلط و مشوش نشاید. پس این طایفه پیوسته بظاهر بر طهارت باشند و بباطن بر توحید؛ کما أمَرَ النبیُّ، علیه السّلام: «داوِمْ عَلَی الوُضُوءِ یُحْبِبْکَ حافِظاکَ.» و قولُه، تعالی: «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ التّوابینَ و یحبُّ المتطهّرینَ (۲۲۲/البقره).» ,

پس هر که به ظاهر بر طهارت مداومت کند ملائکه وی را دوست دارند، و هرکه به باطن بر توحید قیام کند خداوند تعالی وی را دوست دارد و رسول صلی اللّه علیه پیوسته می‌گفتی: «اللّهمّ طَهِّرْ قَلْبی مِنَ النِّفاقِ. بار خدایا دلم را از نفاق پاک گردان»، و به هیچ حال نفاق اندر دلش صورت نگرفتی، اما رؤیت کرامات خویشتن مر او را می اثبات غیر نمود و اثبات غیر نفاق بود اندر محل توحید هر چند یک ذره از کرامات مشایخ سرمهٔ دیدهٔ مریدان کردند، آخر اندر محل کمال آن حجاب مُکرِم بوده است؛ از آن‌چه هرچه غیر بود رؤیت آن آفت بود، خواه خود را بیند خواه دیگری را. ,

بدان که این دو لفظ مستعمل است اندر میان این طایفه و جاری اندر عباراتشان، و متداول اندر علوم و بیان محققان و مر طالب را از علم این چاره نیست. و این باب نه جای اثبات این حدها بود؛ اما چاره نبود از معلوم گردانیدن این اندر این محل و اللّه اعلم. ,

بدان که مقام به رفع میم اقامت بود و به نصب میم محل اقامت بنده باشد اندر راه حق و حق گزاردن و رعایت کردن وی مر آن مقام را تا کمال آن را ادراک کند، چندان که صورت ببندد بر آدمی. و روا نباشد که از مقام خود اندر گذرد بی از آن که حق آن بگزارد؛ چنان‌که ابتدای مقامات توبه باشد، آنگاه انابت، آنگاه زهد، آنگاه توکل و مانند این. و روا نباشد که بی توبه دعوی انابت کند و بی انابت دعوی زهد کند و بی زهد دعوی توکل کند. ,

و خدای تعالی ما را خبر داد از جبرئیل علیه السّلام که وی گفت: «وَما مِنّا إلّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (۱۶۴/الصّافّات). هیچ کس نیست از ما الا که ورا مقامی معلوم است.» ,

و باز حال معنیی باشد که ازحق به دل پیوندد، بی آنکه از خود آن را به کسب دفع توان کرد چون بیاید، و یا بتکلف جلب توان کرد چون برود. ,

آثار علی بن عثمان هجویری

5 اثر از بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری شعر مورد نظر پیدا کنید.