43 اثر از غزلیات هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار هلالی جغتایی / غزلیات هلالی جغتایی

غزلیات هلالی جغتایی

1 ماه من، روی تو خوبست و چنین بایستی لیک خویت قدری بهتر ازین بایستی

2 حیف باشد که رسد خاک بآن دامن پاک آسمان وقت خرام تو زمین بایستی

3 چین در ابروی تو در صحبت احباب خطاست پیش اغیار در ابروی تو چین بایستی

4 تا مگر یافتمی دست بر آن خاتم لعل همه آفاق مرا زیر نگین بایستی

1 ای ز بهار تازه تر، تازه بهار کیستی؟ وه! چه نگار طرفه ای! طرفه نگار کیستی؟

2 هست رخ تو ماه نو، کوکبه تو شاه حسن ماه کدام کشوری؟ شاه دیار کیستی؟

3 لاله و سرو این چمن منفعلند پیش تو سرو کدام گلشنی؟ لاله عذار کیستی؟

4 خسته رنج فرقتم، کشته درد حیرتم من بمیان محنتم، تو بکنار کیستی؟

1 شب فراق ز صبحم خبر چه می‌پرسی؟ چو روز من سیه است، از سحر چه می‌پرسی؟

2 رسید جان به لب، ای یار مهربان، برخیز گذشت کار ز پرسش، دگر چه می‌پرسی؟

3 مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟ مرا که نیست سر، از دردسر چه می‌پرسی؟

4 ز واقعات ره عشق جمله با خبرم درین طریق ز من پرس هرچه می‌پرسی

1 آمده ای بمنزلم، ای مه نازنین، فرو ماه مگر ز آسمان آمده بر زمین فرو؟

2 نیست عرق ز تاب می، وقت صبوح بر رخت ریخته شبنم سحر، بر گل آتشین فرو

3 چند بخشم بگذری، توسن ناز زیر ران وه! که دمی نیامدی از سر خشم و کین فرو

4 چون تو بناز دست خود رقص کنان فشانده ای ریخته صد هزار جان، عاشق از آستین فرو

1 بلبل بباغ و جغد بویرانه ساخته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

2 بازم فسون چشم تو افسانه ساخته عقل از سرم ربوده و دیوانه ساخته

3 یارب، چرا شدست رقیب آشنای تو؟ وز من ترا ز بهر چه بیگانه ساخته؟

4 از ما شنو حکایت ما، پیش ازان که خلق گویند با تو: یک بیک افسانه ساخته

1 جان من در فرقت جانان برآید کاشکی! هم اجل، چون عمر، ما را بر سرآید کاشکی!

2 آرزو دارم که بینم: سنبل تر بر گلش زود تر این آرزوی من بر آید کاشکی!

3 چند با آن شکل شهر آشوب آید خشمناک؟ چند روزی هم بشکل دیگر آید کاشکی!

4 باغ خوبی را نباشد چون وفا هرگز بری آن نهال حسن روزی در بر آید کاشکی!

1 عشاق را حیات بجانست و جان تویی جان را اگر حیات دگر هست آن تویی

2 هر جا مهیست پیش رخت هست ناتمام ماه تمام روی زمین و زمان تویی

3 یوسف اگر چه بود بخوبی عزیز مصر حالا بملک حسن عزیز جهان تویی

4 گر صد هزار مهر نمایند مهوشان ایشان ستمگرند، همین مهربان تویی

1 چون گویمت که: در دل ویران من درآی بشکاف سینه من و در جان من درآی

2 هر شب منم فتاده ز هجران بگوشه ای آخر شبی بگوشه هجران من درآی

3 رفتی ببزم عیش رقیبان هزار بار یک بار هم بکلبه احزان من درآی

4 گفتم: در آبدیده، چرا در نیامدی؟ ای نور هر دو دیده، بفرمان من درآی

1 ترا، که جان منی، ساخت ناتوان روزه ندانم از چه سبب شد بلای جان روزه؟

2 زکوة حسن بنه سوی ما و روزه منه که این زکوة بسی بهترست از آن روزه

3 زبان و کام ترا روزه بی حلاوت ساخت نداشت شرمی از آن کام و آن زبان روزه

4 ز بس که بر در و بام آفتاب طلعت تست بخانه تو گشادن نمیتوان روزه

1 خدا را، سوی مشتاقان نگاهی پیاپی گر نباشد، گاه گاهی

2 نگاهی کن، بامیدی که داری که دارم از تو امید نگاهی

3 بیا، ای آفتاب عالم افروز که پیش آمد عجب روز سیاهی!

4 رقیبا، امشب از من برحذر باش که خواهم سوخت عالم را بآهی

آثار هلالی جغتایی

43 اثر از غزلیات هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی