1 گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی
2 اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام مرا غلط به گدایان پارسا نکنی
3 غمت به وادی دل، شد گران رکاب حزین عنان گریهٔ مستانه را رها نکنی
1 بیداغ عشق، بر در دلها چه میروی؟ اهل نظر نیی، به تماشا چه میروی؟
2 کام نخست سوخت نفس، برق خام را ای نوسفر، تو بر اثر ما چه میروی؟
3 جز نقد جان، بها نپذیرد متاع حسن در چارسوی مصر، به سودا چه میروی؟
1 ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟ تعذیب گوش ها، به زبان چند می کنی؟
2 غم، قوت عاشق است و تو امساک می کنی از لاف عشق، سینه عبث چاک می کنی
3 جز عرض و طول، در نظرت ازکتاب نیست با این سواد، دعوی ادراک می کنی
1 ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی افتادهٔ توایم و نگاهی نمی کنی
2 روشن سواد خط توام، جرم من ببخش رحمی چرا به نامه سیاهی نمی کنی؟
1 می رود صید دلم، سخت کمانی در پی نیم جانی به لب و آفت جانی در پی
2 این چه آیین خرام است نگارا که تو راست؟ سرگران می گذری، دل نگرانی در پی
3 یا رب از چشم بد خلق گزندت مرساد چشم من، می روی و چشم جهانی در پی
1 بستم چو دل به مهر تو، نامهربان شدی سرگرم جام لطف شدم، سرگران شدی
1 تا کی از عشوه، فریب دل ناکام دهی جان ستانی گرو بوسه و دشنام دهی
2 رنجه کن دست، چو با تیغ و کفن آمده ام گفته بودی که مراد دل ناکام دهی
3 ساغری نذر من دلشده، بر خاک فشان ساقیا، می چو به رندان می آشام دهی
1 نی می دهد از اصل مقامات صدایی پیچیده ز کلکم به سماوات صدایی
2 در مسجد اگر مست سماعم، عجبی نیست خورده ست به گوشم، ز خرابات صدایی
3 در عین اشارات تو، گویای خموشم معنیست مقامات و مقالات، صدایی
1 بنواخت نی را، لبهای نایی ما بی نواییم، آه از جدایی
2 در کعبهٔ دل، مانده ست داغم چون فلس ماهی، از ناروایی
3 در شام هجرت، چون شمع کشته مانده ست چشمم، بی روشنایی
1 شکیبایی بود کار دلم، با گرمی خویی نمی گردد کباب من، ز پهلویی به پهلویی
2 سری آن زلف دارد با کف پای نگارینش رخ اخلاص می ساید، به آتشخانه هندویی