در محفل آسمان سُها از حزین لاهیجی رباعی 1031
1. در محفل آسمان سُها و خور هست
در بحر جهان هم صدف و هم در هست
...
1. در محفل آسمان سُها و خور هست
در بحر جهان هم صدف و هم در هست
...
1. خویی مه و مهر را به دلداری نیست
آبی در جوی ابر آذاری نیست
...
1. دانم که به جز خدای قهّاری نیست
بر خاطرم از ظلم کسی باری نیست
...
1. آن را که نصیب از خرد ادراک است
در معرکهٔ جهاد خود چالاک است
...
1. خورشید، علم به کوهساران زد و رفت
دلدار، در امیدواران زد و رفت
...
1. هر چند که خصمی سپهر از جهل است
آسان گذرد به خاطری کو اهل است
...
1. از عمر عزیز رفته افزون از شصت
گاهی در کار و گه به کوتاهی دست
...
1. دل گم شده است، سینه پردازی هست
جان سوخته است، جلوهٔ نازی هست
...
1. از دیده به دیده، ناوک اندازی هست
از سینه به سینه، قاصد رازی هست
...
1. امّید گداست، تا در بازی هست
معشوق غنیّ و عشق را آزی هست
...
1. داغی که بکاود سر پرشور کجاست؟
زخمی که گدازد دمِ ساطور کجاست؟
...
1. صد وادی بیکرانه درگوشه ی ماست
لخت دل بسته بر میان توشهٔ ماست
...