1 لعلت به فسون نبرد از دل تب و تاب گر شکّر لطف داد و گر زهر عتاب
2 القصه که در عشق جگرسوز چو شمع از آه در آتشیم و از اشک در آب
1 هر چند که ما رهرو و دنیا راه است در راه نشستن خطر آگاه است
2 زین شرم نشسته ام که پیرایهٔ تن گر برخیزم به قامتم کوتاه است
1 سرمایه دهر، خاک بیزی ست،که هست در مزرع حسرت اشک ریزی ست، که هست
2 آگاهی و دریافت، گران است که نیست ارزانِ زمانه بی تمیزی ست، که هست
1 در کار زمانه هر که بیکارتر است از عاقبت کار خبردارتر است
2 از باده ی غفلت از غم دهر ، حزین هشیارتر است هرکه سرشارتر است
1 ای چشم و چراغ دل غم دیدهٔ ما در راه تو خاک شد دل و دیدهٔ ما
2 هجران تو بود، گفتمت تا دانی تاراجگر بساط برچیدهٔ ما
1 ای مطرب عاشقان نوای تو کجاست؟ ای ساقی جان آب بقای توکجاست؟
2 گیرم دل ما از نظر افتادهٔ توست گیرایی مژگان رسای تو کجاست؟
1 شد صید خم زلف رسایی دل ما افتاد به دام اژدهایی دل ما
2 از بوی کباب می توان دانستن کز عشق در آتش است جایی دل ما
1 کردی دلم از حسن گلوسوز کباب نه پرتو لطف دیده نه برق عتاب
2 خواهیم به عشق، نیم بسمل شده ماند کز گرمی خون ماست، شمشیر تو آب
1 در دیدهٔ هر که شق کند پردهٔ خواب سرتاسر آفاق بود موج سراب
2 ساقی، قدحی در ده از آن بادهٔ ناب سرّ دو جهان بشنو ازین مست خراب
1 ای دل، ره و رسم عاشقان نگذاری درد و غم خویش رایگان نگذاری
2 دستت نرسد به دامن وصل، حزین تا پا به سر هر دو جهان نگذاری