1 هر که خواهد در انفس و آفاق که بود جمله مظهر اطلاق
2 جلوهٔ حق، شود مشاهده اش شرط این رَه بود مجاهده اش
3 فکر و ذکری که موصل است به آن باید اوّل نمودنِ سامان
4 تا ز شرک و دویی نپرهیزد کی پراکندگی ز دل خیزد؟
1 اشرف و احسن صحف، قرآن می نماید ادای حق بیان
2 ما نماینده ایم، اسما را همه ذات و صفات اشیا را
3 از تقیّد گرفته تا اطلاق در مزایای انفس و آفاق
4 تا شود روشن این که آنچه عیان شده در دیده های دیده وران
1 فی الوجود الّذی هو المالک از ازل تا ابد بود هالک
2 غیر هستی که والی قدم است هر چه هستش گمان کنی عدم است
3 ذات هستی ست هست و دیگر هیچ چون زِه افتاده ای به پیچا پیچ
4 هر چه دارد نمود، بود دل است جلوه آرایی از شهود دل است
1 در بدایت چو سر بود نشآت می نمایم وصول را اثبات
2 آن نخستین که عقلیش خوانی جانفزا نشئه ای ست روحانی
3 دومین عالم مثال خیال که ازو آمد اندکی به مقال
4 سومین حسّی است جسمانی کآشکارا به حس همی دانی
1 گفته یزدان سه فرقه است بشر نیست فردی ازین سه فرقه، به در
2 یکی اصحاب راستیّ و سداد که نجوم هدایتند و رشاد
3 دوم اصحاب سیرگمراهی بندهٔ نفس و خصم آگاهی
4 اختلاف عوالم هستی گه بلندی نموده گه پستی
1 سرور آگهان هر دو سرا خفته گفته ست خلق دنیا را
2 بهر بیداری است کوس رحیل خفتگانند سالکان سبیل
3 چون گرانخواب را کنی بیدار لازم افتد تبدّل اطوار
4 روح باشد چو تیغ و جسم غلاف خفته پیچیده خویش را به لحاف
1 هرچه ادراک آن حواس کند روح از آن شربتی به کان کند
2 اثر مدرکات حسی تو بگراید به روح علویتو
3 نقش تصویر جمله ادراکات شودت جمع در صحیفهٔ ذات
4 خیر و شر هر چه می کنی هم نیز ثبت گردد در آن کتاب عزیز
1 غفلت از خویش داشت بی خبرت ما کشیدیم پرده از نظرت
2 این زمان چشم تیزبین داری پرتو صبح راستین داری
3 هرچه در پرده داشتی پنهان جان کتاب الله است، ناطق از آن
4 نقش بربسته ایم کار تو را کرده در دامنت ثمار تو را
1 هست میزان عبارت از معیار پی تشخیص پایه و مقدار
2 تا بسنجند قدر اشیا را صورتش مختلف بود ما را
3 ز اختلاف حقایق اعیان وضع میزان شود مناسب آن
4 در قیامت نهند میزان را سختن قدر و قیمت انسان را