می نیارد عدم شود موجود از حزین لاهیجی مثنوی 13
1. می نیارد عدم شود موجود
این عیان است پیش اهل شهود
...
1. می نیارد عدم شود موجود
این عیان است پیش اهل شهود
...
1. هر حقیقت که برگشود جمال
باشدش پایه را ز نقص وکمال
...
1. در مراتب اصول موجودات
از حد جسم تا به حضرت ذات
...
1. هستی از غیب خویش و از اطلاق
نگذارد چو آفتاب اشراق
...
1. پس نماید عروج را آهنگ
آن نخستین که می پذیرد رنگ
...
1. نور ارواح و عالم اجساد
بی نهایت چو داشتند تضاد
...
1. ای خدای بلندی و پستی
شاهد هوشیاری و مستی
...
1. عارفان چون دم از لقا زده اند
نقش معنی به مدعا زده اند
...
1. هر که خواهد در انفس و آفاق
که بود جمله مظهر اطلاق
...
1. اشرف و احسن صحف، قرآن
می نماید ادای حق بیان
...
1. فی الوجود الّذی هو المالک
از ازل تا ابد بود هالک
...
1. در بدایت چو سر بود نشآت
می نمایم وصول را اثبات
...