1 یکی طفل دیدم به شوق و شعف که از ابلهی داشت ماری به کف
2 صلا دادم او را و کردم نهیب که از دست بگذار مار مهیب
3 درین کودکی از خرد ساده ای به رنگینیش دل عبث داده ای
4 فریبا چه گردی به نرمی مار؟ که آخر برآرد ز مغزت دمار
1 یکی با کهنسال رنجورگفت که دادی به میراث خور مال مفت
2 به صد عجز و زاری ز خواهندگان دربغ آمدت قرص نانی از آن
3 ندادی پشیزی به مزدور خویش نه بردن توانیش در گور خویش
4 نه خود خوردی و نه خوراندی به کس نهادی و بر ناقه بستی جرس
1 میازار تا می توانی کسی که پرزورتر از تو دیدم بسی
2 برآورد گیتی از ایشان دمار چریدند در مغزشان مور و مار
3 در آفاق دیدم بسی دیو و دد که بنیادشان کند، بنیاد بد
4 چه یازی به بازو، چه نازی به چنگ؟ که فرداست در گردنت پالهنگ
1 دو کس را سر جنگ بود و ستیز به هم کرده دندان و چنگال تیز
2 یکی زان دو، سامان پیکار کرد قبا جوشن و خود دستار کرد
3 پدر گفتش ای خام بیهوده کوش اگر پخته ای، جوشن از صلح پوش
4 گرت هست دامان فرصت به چنگ فروکوب با نفس خود، طبل جنگ
1 شنیدم که سگ سیرتی از گزند خیو بر رخ حق پرستی فکند
2 چوگل برشکفت و غنیمت شناخت مگر شبنمی زیب گلبرگ ساخت
3 کف دست بر روی زیبا رساند خیو را بر اطراف سیما رساند
4 پس آنگه، جبین بر زمین سود، مرد به شکرانهٔ مرحمت سجده کرد
1 شبی در نشابور مأوای من به تقدیر فرمانده ذوالمنن
2 سرتربت پاک عطار بود دلم آگه و دیده بیدار بود
3 مراقب نشستم چو نیمی ز شب صفا یافت وقتم، صفایی عجب
4 شنیدم که می گفت آن پیر راه اگر مرد عشقی، مرادی مخواه
1 ثناهای شایسته دلدار را سپاس فراوان ز ما، یار را
2 ثنایی که عالی سپاسان کنند سپاسی که یزدان شناسان کنند
3 به عجز و سرافکندگی سر نهم به سر از گل سجده افسر نهم
4 به خشکی چو بندم به افسوس لب طراوت دهم از زمین بوس لب
1 حزین از سخن گستری لب ببند نیِ خامه افکن به طاق بلند
2 سراسر جهان پر ز گفتار توست زبان آوری چون قلم، کار توست
3 سرآمد ز عمر تو هفتاد سال نیاسود کلک و زبانت ز قال
4 نوشتی به نیروی کلک آنقدر که در لوح گیتی نگنجد دگر
1 دل و دیده ها فرش در راه کیست؟ جبین ها زمین سای درگاه کیست؟
2 بلند از که شد رایت سروری؟ که بخشید عزت به پیغمبری؟
3 فروزندهٔ بدر عرفان کِه شد؟ فزایندهٔ قدر انسان کِه شد؟
4 به نوع بشر سرفرازی کِه داد کف خاک را بی نیازی که داد؟
1 نمودم سوال از قوی پنجه ای چه پیش آمدت کاین چنین رنجه ای؟
2 تو را دیده بودم ازین پیشتر زبون بود در پنجه ات شیر نر
3 چه شد چیره دستی و کر و فرت که اکنون فروخفته در گل، خرت؟
4 بدین گونه زرد و نزاری کنون که چون کاه، از کهربایی زبون