گذشتم به شب زنده داری سحر از حزین لاهیجی مثنوی 25
1. گذشتم به شب زنده داری سحر
ز صحرانشینان آن بوم و بر
1. گذشتم به شب زنده داری سحر
ز صحرانشینان آن بوم و بر
1. شبی در نشابور مأوای من
به تقدیر فرمانده ذوالمنن
1. اگر بنده را سربلندی رسد
ز مسکینی و مستمندی رسد
1. شنیدم که سگ سیرتی از گزند
خیو بر رخ حق پرستی فکند
1. یکی طعن و تشنیع می زد بسی
به آزاد مرد حقیقت رسی
1. نشستیم با هم به خاک یمن
من و عارفی چون اویس قرن
1. حزین از سخن گستری لب ببند
نیِ خامه افکن به طاق بلند