4 اثر از صفیر دل در مثنویات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر صفیر دل در مثنویات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

صفیر دل در مثنویات حزین لاهیجی

1 قلم اوّلین زادهٔ قدرت است نگارندهٔ دفتر حکمت است

2 بدایع پدید آمد از حرف کن مؤثّر خداوند و مبدع سخن

3 قلم نقش بند کلام اللّه است زبان جدل زین سخن کوته است

4 قلم چهره پرداز حسن و جمال قلم والی کشور ذوالجلال

1 گذشتم به شب زنده داری سحر ز صحرانشینان آن بوم و بر

2 چو مجنون در آن دشت تنها نشین در اطراف او بود روشن، زمین

3 شب تار ازو لیلهٔ القدر بود فروزانتر از پرتو بدر بود

4 زهر جانبش تا دو صد گام ره تو گفتی که افتاده پرتو ز مَه

1 من و زشت رویی به عزم حجاز گرفتیم در پیش راه دراز

2 نبستی ز لهو و سقط دم زدن زبان را به یک چشم برهم زدن

3 چو آتش به هر خشک و تر در ستیز در او ذوق شیرین لبان، تلخ و تیز

4 رسیدی به هر شیشه دل، سنگ او بهانه نمی خواستی جنگ او

1 نشستیم با هم به خاک یمن من و عارفی چون اویس قرن

2 سخن راندم از سیرت رهروان زبانم روان بود و طبعم جوان

3 مقامات مردان بیان کردمی حکایات صاحبدلان کردمی

4 دل از الفت دل توانا شود زبان گوش چون یافت، گویا شود

1 شنیدم فریدون با فر و هوش نیاسود چشمش، شب از درد گوش

2 به خاصان چنین گفت در بامداد که امشب سزای مرا، گوش داد

3 همانا که نالیده باشد ز درد ضعیفیّ و نشنیده این خفته مرد

4 چو غفلت ز مظلوم ورزید گوش مرا دوش این درد، مالیدگوش

1 شنیدم که رندی به امّید سود پدر مرده ای را پسر خوانده بود

2 طمع دوخت چشمش به مال یتیم پسر را بپرورد رند لئیم

3 چو بگذشت سالی بران بیش و کم گرفت آن پسر پیش، راه ستم

4 ره راست بگذاشت آن کج نهاد برافراشت رایت به فسق و فساد

1 سیه دل امیری، شبی خفت مست سحر بر سرش سقف ایوان نشست

2 به کیفر کمر بست استیزه اش نیامد برون استخوان ریزه اش

3 فقیری در آن شب به صحرا بخفت چو شد روز، آن ماجرا دید و گفت

4 برین بنده فرض است چندین سپاس که ایوان چرخ است محکم اساس

1 کنون یاد می آیدم آن زمان که شوق آتش افروز شد در نهان

2 مرا کرد، درد طلب بی قرار جهان هفت خوان و دل اسفندیار

3 جگر العطش زن، ز تاب و تبم نه آرام روز و نه خواب شبم

4 ز پیس نقاهت به خشکی اسیر ولی بود مژگانم ابر مطیر

1 شنیدم تهی دست بی حاصلی شنید این حکایت ز صاحبدلی

2 که پیری چو برد از زلیخا توان خدنگ قدش حلقه شد چون کمان

3 عزیزی به ذلّت کشید و به رنج به ششدر فکندش سرای سپنج

4 ز باد خزان خشک شد گلشنش نگشتی یکی زاغ پیرامنش

1 به معروف کرخی، یکی داد پند که با رشته انبان جو را ببند

2 که حالی برآیند موران ازا خاک نمایند انبانت از دانه پاک

3 برآشفت معروف فرخنده خوی که اینگونه ناسخته دیگر مگوی

4 بپرور ضعیفان رنجور را چه بندی ره روزی مور را

آثار حزین لاهیجی

4 اثر از صفیر دل در مثنویات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر صفیر دل در مثنویات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.