1 فرود آمد از تخت شاهی قباد که عمر است کاه و اجل تندباد
2 بیاراست پیرایه بخش جهان سریر کیانی به نوشیروان
3 جوان بود شهزادهٔ شیرگیر به بازو تهمتن، به همّت دلیر
4 ز نیرنگ ایام نادیده رنج سپه بیکران بود و آماده گنج
1 نهادیم پای سفر در طریق سفر کرده ای چند، با هم رفیق
2 به شهری رسیدیم از رودبار که بودند از ظلم والی فگار
3 قضا درد دندان به والی گماشت بجز قلع دیگر علاجی نداشت
4 سبک یک دو دندان چو بیچاره کند گرانتر شد آن درد بر مستمند
1 یکی با کهنسال رنجورگفت که دادی به میراث خور مال مفت
2 به صد عجز و زاری ز خواهندگان دربغ آمدت قرص نانی از آن
3 ندادی پشیزی به مزدور خویش نه بردن توانیش در گور خویش
4 نه خود خوردی و نه خوراندی به کس نهادی و بر ناقه بستی جرس
1 به معروف کرخی، یکی داد پند که با رشته انبان جو را ببند
2 که حالی برآیند موران ازا خاک نمایند انبانت از دانه پاک
3 برآشفت معروف فرخنده خوی که اینگونه ناسخته دیگر مگوی
4 بپرور ضعیفان رنجور را چه بندی ره روزی مور را
1 گذشتم به شب زنده داری سحر ز صحرانشینان آن بوم و بر
2 چو مجنون در آن دشت تنها نشین در اطراف او بود روشن، زمین
3 شب تار ازو لیلهٔ القدر بود فروزانتر از پرتو بدر بود
4 زهر جانبش تا دو صد گام ره تو گفتی که افتاده پرتو ز مَه
1 شبی در نشابور مأوای من به تقدیر فرمانده ذوالمنن
2 سرتربت پاک عطار بود دلم آگه و دیده بیدار بود
3 مراقب نشستم چو نیمی ز شب صفا یافت وقتم، صفایی عجب
4 شنیدم که می گفت آن پیر راه اگر مرد عشقی، مرادی مخواه
1 اگر بنده را سربلندی رسد ز مسکینی و مستمندی رسد
2 ز خودبینی، ابلیس مردود شد کف خاک افتاده مسجود شد
3 نبینی که چون دانه افتد به خاک بکوشند مهر و مه تابناک
4 کز افتادگی سرفرازش کنند به صد ناز، با برگ و سازش کنند
1 شنیدم که سگ سیرتی از گزند خیو بر رخ حق پرستی فکند
2 چوگل برشکفت و غنیمت شناخت مگر شبنمی زیب گلبرگ ساخت
3 کف دست بر روی زیبا رساند خیو را بر اطراف سیما رساند
4 پس آنگه، جبین بر زمین سود، مرد به شکرانهٔ مرحمت سجده کرد
1 یکی طعن و تشنیع می زد بسی به آزاد مرد حقیقت رسی
2 سخن چین، سخن ها به او باز گفت از آن ژاژخایی چوگل برشکفت
3 به شکرانه رخسار بر خاک سود به یزدان سپاس فراوان نمود
4 پس آنگه چنین گفت آزاد مرد که می بایدم در جهان فخر کرد
1 نشستیم با هم به خاک یمن من و عارفی چون اویس قرن
2 سخن راندم از سیرت رهروان زبانم روان بود و طبعم جوان
3 مقامات مردان بیان کردمی حکایات صاحبدلان کردمی
4 دل از الفت دل توانا شود زبان گوش چون یافت، گویا شود