ای مستمعان را ز حدیث از هاتف اصفهانی رباعی 13
1. ای مستمعان را ز حدیث تو سرور
وی دیدهٔ صاحب نظران را ز تو نور
...
1. ای مستمعان را ز حدیث تو سرور
وی دیدهٔ صاحب نظران را ز تو نور
...
1. باز آی و به کوی فرقتم فرد نگر
وز درد فراق چهرهام زرد نگر
...
1. باز آی و دلم ز هجر پردرد نگر
در سینهٔ گرمم نفس سرد نگر
...
1. دارم ز غم فراق یاری که مپرس
روز سیهی و شام تاری که مپرس
...
1. مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
...
1. دارم ز جدایی غزالی که مپرس
در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس
...
1. بس مرد که لاف میزد از مردی خویش
در پیرهزنی دیدم ازو مردی بیش
...
1. دلخستهام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق
...
1. ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگ
بیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگ
...
1. آن گل که چو من هزار دارد بلبل
دانی به سرش چیست پریشان کاکل
...
1. اکنون که زمین شد ز بهاران همه گل
صحرا همه سبزه کوهساران همه گل
...
1. از جور بتی ز عمر خود سیر شدم
وز بیدادش ز عمر دلگیر شدم
...