1 یارب رود از تنم اگر جان چه شود وز رفتن جان رهم ز هجران چه شود
2 مشکل شده زیستن مرا بی یاران از مرگ شود مشکلم آسان چه شود
1 دست ساقی ز دست حاتم خوشتر جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر
2 آن دم که دمد ز گوشهٔ لب نایی در نی، ز دم عیسی مریم خوشتر
1 ای مستمعان را ز حدیث تو سرور وی دیدهٔ صاحب نظران را ز تو نور
2 جز حرف و رخت گر شنوم ور بینم گوشم کر باد الهی و چشمم کور
1 باز آی و به کوی فرقتم فرد نگر وز درد فراق چهرهام زرد نگر
2 از مرگ دوای درد خود میطلبم بیمار نگر دوانگر درد نگر
1 باز آی و دلم ز هجر پردرد نگر در سینهٔ گرمم نفس سرد نگر
2 در گوشهٔ بیمو نسیم تنها بین در زاویهٔ بیکسیم فرد نگر
1 دارم ز غم فراق یاری که مپرس روز سیهی و شام تاری که مپرس
2 از دوری مهر دل فروزی است مرا روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
1 مهجور تو را شب خیالی که مپرس رنجور تو را روز ملالی که مپرس
2 گفتی هاتف چه حال داری بی من در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
1 دارم ز جدایی غزالی که مپرس در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس
2 گوئی چه بود درد تو دردی که مگوی پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس
1 بس مرد که لاف میزد از مردی خویش در پیرهزنی دیدم ازو مردی بیش
2 ابنای زمانه دیدم اغلب هاتف مردند ولی با لب و با سبلت و ریش
1 دلخستهام از ناوک دلدوز فراق جان سوخته از آتش دلسوز فراق
2 دردا و دریغا که بود عمر مرا شبها شب هجر و روزها روز فراق