9 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سید حسن غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سید حسن غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار سید حسن غزنوی

1 گر دوست غم دوست بخوردی سره بودی ور دشمنییی نیز نکردی سره بودی

2 خاریست مرا در دل و دیده ز فراقش تریاق چنین خاری وردی سره بودی

3 با درد بود عاشقی مردم اگر هم جستی ز کف عشق بدردی سره بودی

4 زین روح که بی گرد نمی خیزد ازو هیچ کز عشق برآوردی گردی سره بودی

1 خورشید چنان نور ندارد که تو داری ناهید چنان سور ندارد که تو داری

2 با لاله چون جام گل میگون بستان آن نرگس مخمور ندارد که تو داری

3 مه گرچه دهد نور به انگور ولیکن زان خوشه انگور ندارد که تو داری

4 مندیش و گهر پاش ز یاقوت که دریا آن لؤلؤ منثور ندارد که تو داری

1 خه خه که چو بوالعجب نگاری یارب که چه دلفریب یاری

2 در بزم چو کبک در خرامی در رزم چو باز در شکاری

3 در میدان است گوی حسنت وقتست که می کنی سواری

4 سوگند خوری که بی تو شادم سوگند مخور که استواری

1 ای ز من آزرده یار من گناهی دارمی یا به جز در سایه زلفت پناهی دارمی

2 خون دل بر جزع گریان تو دعوی کردمی کز گذشت لعل خاموشت گواهی دارمی

3 نیستی رویم سیاه و چشم پر خونم سپید گر بدین تهمت سپیدی یا سیاهی دارمی

4 گر دمی آخر ز ناله همچو بربط دل تهی گر چو نای از دست تو یارای آهی دارمی

1 ای چشمه آب زندگانی وی شعله آتش جوانی

2 ای تابش حسنت آفتابی وز گردش طاق آسمانی

3 گر خر گه مه شود منقش از قوس قزح تو عکس آنی

4 روی تو چو گلستان بخندد زیرا که تو نو بهار جانی

1 بی تو دردی است ز هر درمانی اینت بی دردی و بی درمانی

2 زلف پر فتنه فشانی هر دم فتنه زلف چرا ننشانی

3 ماه روئی و چو چرخ دم ساز هر زمان پرده همی گردانی

4 بر دل من که تو داری می کن هرچه از جور و جفا بتوانی

1 جانا تو به دیگران چه مانی کاسایش جان یک جهانی

2 چون یوسف توتیای چشمی چون عیسی کیمیای جانی

3 تا چند بود چو گل دو روئی چون سوسن چیست ده زبانی

4 در حسن چنان که آن توان گفت شکر ایزد را که آن چنانی

1 منم در عشق تو جسمی و جانی کشیده پوستی بر استخوانی

2 نه جز گریه مرا پشت و پناهی نه جز ناله مرا نام و نشانی

3 تنی مانده چه تن محنت سرائی دلی رفته چه دل درد آشنائی

4 نداری باک از چون من غریبی نیاری رحم بر چو من جوانی

1 ایکه دل را دل و جان را جانی وز دل و جان چه نکوتر آنی

2 از تو دل در بر من عاریتی بی تو جان در تن من زندانی

3 دل فدای تو که بس دلجوئی جان نثار تو که خوش جانانی

4 ایکه در دل چو جهان می دانی آه کز دیده چو جان پنهانی

1 ای باد روح پرور زنهار اگر توانی امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی

2 در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی یابی مگر نشانی زان آب زندگانی

3 ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش خوش خوش مگر زمویش بوئی به من رسانی

4 او را بگوی کای مه ما را بپرس گه گه برجانم الله الله رحمت کن ار توانی

آثار سید حسن غزنوی

9 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سید حسن غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سید حسن غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.