هجر تو تباه کرد حالم چکنم از مجد همگر رباعی 541
1. هجر تو تباه کرد حالم چکنم
بگرفت ز جان بی تو ملالم چکنم
...
1. هجر تو تباه کرد حالم چکنم
بگرفت ز جان بی تو ملالم چکنم
...
1. در از لب گوهر شکنش می خواهم
یک نکته ز شیرین دهنش می خواهم
...
1. هنگام وداع تا به منزل رفتیم
از آب دو دیده پای در گل رفتیم
...
1. ما گرچه به نطق طوطی خوش نفسیم
بر شکر گفتههای سعدی مگسیم
...
1. ای چرخ ز گردش تو خرسند نیم
آزاد کنم که لایق بند نیم
...
1. هر شب چو شباهنگ بگرید با من
ناهید به آهنگ بگرید با من
...
1. در عشق تو کس تاب نیارد جز من
در شوره کسی تخم نکارد جز من
...
1. نه کارگر است چاره سازی با تو
نه درگیرد زبان درازی با تو
...
1. آمد بنشست، گفت برخیز و برو!
مستی و دمید صبح، برخیز و برو
...
1. ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
...
1. جانکاه منی و دلفزای همهای
دلبند منی و دلگشای همهای
...
1. ای دل ز می غرور مستی تا کی
وی مرغ هوای عرش پستی تا کی
...