ای چرخ هزار دیده دون دوتا از مجد همگر رباعی 1
1. ای چرخ هزار دیده دون دوتا
از دیده بیخواب منت نیست حیا
...
1. ای چرخ هزار دیده دون دوتا
از دیده بیخواب منت نیست حیا
...
1. دیدمش چو سرو سهی آن سبز قبا
بر دست گرفته باشه صید ربا
...
1. ای باد چو بگذری به موصل ما را
یاد آر و سلام کن رضی بابا را
...
1. گر طعنه همی زنی من شیدا را
در آینه بنگر آن رخ زیبا را
...
1. با آنکه به روی خوب پشتی ما را
نرمی همگان را و درشتی ما را
...
1. یاری که بدوست سربلندی ما را
وز دوری اوست مستمندی ما را
...
1. گیرم که اثر نماند یارب ها را
درمان نکنی به پرسشی تب ها را
...
1. ای سرو که در چمن بر آورد ترا؟
وی غنچه که از پرده برون کرد ترا؟
...
1. آن مادر شوم فرج چون زاد ترا
از گنجه به شیراز فرستاد ترا
...
1. ای صبر چه تخمی که بکارند ترا
جز روز چنین یاد نیارند ترا
...
1. آن شد که به زر عوام جویند ترا
خاصان دل و جان و دیده گویند ترا
...
1. گر نادید دلم قد خرامان ترا
چون عاشق شد میان پنهان ترا
...