آثار مجد همگر

صفحه 1 از 10
10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر

1 تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست

2 نی مپندار که از دوری روی تو مرا راحت زندگی و لذت برنایی هست

3 مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم دیده رابی رخ زیبای تو بینایی هست

4 نا توانم ز غمت تا که گمانی نبری که مرا با غم هجر تو توانایی هست

1 جانا اگرت در دل زایزد خبری مانده ست بخشای بر این بیدل کز وی اثری مانده ست

2 چون بیخبران ما را مگذار دراین سختی گر دردل سنگینت زایزد خبری مانده ست

3 چون نیست امید وصل آخر نظری فرمای کز حاصل عشق ما این یک نظری مانده ست

4 جان خواسته ای از من زان می نکشم پیشت کز باقی جان در تن بس مختصری مانده ست

1 چو غنچه وقت سحر حلّه‌پوش می‌آید نوای بلبل مستم به گوش می‌آید

2 گل از کرشمه‌گری سرخ‌روی می‌گردد چو سرو بسته قبا سبزپوش می‌آید

3 به وقت صبح ز باد بهار پنداری که بوی طبلهٔ عنبرفروش می‌آید

4 ز سوز ناله بلبل میان لاله و گل چو لاله خون دل من به جوش می‌آید

1 هر شب چو ز هجر تو دل تنگ بنالد از سوز دلم سنگ به فرسنگ بنالد

2 هر صبحدم از درد فراق تو بنالم زانگونه که در وقت سحر چنگ بنالد

3 از ناله من در غم تو کوه بگرید وز گریه من هر سحری سنگ بنالد

4 بلبل به گلستان بخروشد چو دل من وز آرزوی آن رخ گلرنگ بنالد

1 بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود به درد عمر شد و ناله مان کسی نشنود

2 نفس برید و دل از مهر همنفس نبرید غنود بخت و دمی یار در برم نغنود

3 نداند آنچه مسلمان که سنگدل پریئی به کافری دل مومین مومنی بر بود

4 به غمزه چشمان بر خون من نبخشاید خدنگ و پیکان بر خون صید کی بخشود

1 کسی که بر لب لعل تو کامرانی یافت چو خضر تا به ابد عمر جاودانی یافت

2 هر آنکه دید رخت جان آشکارا دید هر آنکه یافت لبت آب زندگانی یافت

3 هر آنکه رسته دندان چون در تو گزید زجزع دامن پر لعل های کانی یافت

4 کسی که بر گل رخسار تو فکند نظر کنار خویش پر از اشک ارغوانی یافت

1 آخر شبی ز لطف سلامی به ما فرست روزی به دست باد پیامی به ما فرست

2 در تشنگی وصل تو جانم به لب رسید از لعل آب دار تو جامی به ما فرست

3 در روزه فراق تو شد شام صبح من از خوان وصل لقمه شامی به ما فرست

4 آن مرغ نادرم که غمت دانه من است چون دانه‌ام نمودی دامی به ما فرست

1 مژده که جان نازنین باردگر به تن رسید سرو روان یاسمین باز سوی چمن رسید

2 خنده زنان چو صبح شو بر فلک و بشاره زن کز ره شرق همچو خور خسرو تیغ زن رسید

3 ملک لگن مثال بود بی رخ نور شمع شه شمع جهان فروز ملک باز سوی لگن رسید

4 شاه محمد گزین شمس زمان مه زمین از سفرختا و چین شاد سوی وطن رسید

1 یا آن دل گم گشته به من باز رسانید یا جان ز تن رفته به تن باز رسانید

2 یا جان بستانید زمن دیر مپائید یا یار مرا زود به من باز رسانید

3 بی شمع رخش نور ندارد لگن دل آن شمع چگل را به لگن باز رسانید

4 بی سرو قدش آب ندارد چمن جان آن سرو روان را به چمن باز رسانید

1 دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود

2 اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود

3 شرم روی من و خشم آوری خلق مگیر شرمت از آن همه بد کردن و بیداد نبود

4 سنگ خارا ز دلت به که در آن شادیها رحمتت بر من دلخسته ناشاد نبود

آثار مجد همگر

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی