8 اثر از غزلیات عبدالقادر گیلانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عبدالقادر گیلانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات عبدالقادر گیلانی

1 در غم عشق تو زان بگذشت کار دل مرا کز وفایت کم شود یک لحظه بار دل مرا

2 فارغم از گشت گلشن کز غم تو هرزمان بشکفد صد گونه گل از خارخار دل مرا

3 بر دلم باری حوالت کن غم اندوه خود چون توان کردن که کردی غمگسار دل مرا

4 ماهی ای کو برکنار افتد ز دریا چون بود همچنان باشد بلا دور از کنار دل مرا

1 گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا

2 سرومن آغشته در اشک جگرخون من است فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا

3 نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام بس که در آتش فکنده این دل سوزان مرا

4 حال من چون پیر کنعان شد کنون چون بینمت بس که آمد سیل اشک از دیده گریان مرا

1 ای بلبل شوریده دیوانه توئی یا ما جویای رخ خوب جانانه توئی یا ما

2 تو عاشق گلزاری من عاشق دیدارم در درد فراق او مردانه توئی یا ما

3 تو در قفسی و ما در خلوت خود تنها ای گوشه نشین مست دیوانه توئی یا ما

4 در فصل بهار ودی از عشق جمال وی با نعره و فریادی مستانه توئی یا ما

1 بی حجابانه درآ از در کاشانه ما که کسی نیست به جز وردِ تو درخانه ما

2 گر بیائی به سر تربت ویرانه ما بینی از خون جگر آب زده خانه ما

3 فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای تاب زنجیر ندارد دل دیوانه ما

4 مرغ باغ ملکوتیم و دراین دیر خراب می شود نور تجلّای خدا دانه ما

1 از جمال لایزالی برنداری گر نقاب عاشقان لاابالی را بماند دل کباب

2 صدر جنت گر بود بی دوست گو قعر جهیم هرکه شد کوته نظر گو سوی این ها می شتاب

3 عاشقان نه حور خواهند نه بهشت از بهر آن فارغند از کدخدایی خانمان کرده خراب

4 قاصرات الطرف عین باشند حوران بهشت خیمه های عاشقان بینی طناب اندر طناب

1 آه دردآلود مردم جان جانها را بسوخت سینه مجروح هر مجنون و شیدا را بسوخت

2 درجگرهای کباب این آه من زد آتشی آه زین آه جگرسوزی که دلها را بسوخت

3 بامدرّس گفتم از سوز دل خود شمّه ای آتشی افتاده درجانش سراپا را بسوخت

4 پیش یوسف گر رسی روزی بگو ای عزیز آتش عشق تو سرتا پا زلیخا را بسوخت

1 سیصد و شصت نظر راتبه بنده ماست بنده را مرتبه بنگرزکجا تا به کجاست

2 بیوفائی مکن و ازدرِ ما دور مرو زانکه ما را ز ازل تا به ابد باتوصفاست

3 روی ناشسته چرکین شده از چرک گناه آبِ گرمی کاز او شسته شود رحمت ماست

4 هم بدست تو دهم نامه تو روزحساب تا نداند کسِ دیگر که در این نامه چه هاست

1 غم مخوری که عاقبت جای تو صدر جنت است روی دل تو تا ابد سوی رضای حضرت است

2 غم مخوری که مرغ جان چون زتنت همی پرد منزل آشیان او مقعدصدق نیت است

3 غم مخوری که این تنت چون به لحد فرو رود خاک تن تو تا به حشرغرقه آب رحمت است

4 غم مخوری که حق تو را از همه خلق برگزید این زجمال لطف او نه زکمال خدمت است

1 می صافی طلب جانا که دردی کش گرانخوار است تو از ساقی نشانی گو که اینجا مست بسیار است

2 از این سودای عشق آخر سرت بر باد خواهی داد سرت چون می رود خواجه چه جای فکر دستار است

3 ز پر کیسه ترا نقدی برون می باید آوردن چنین کار آید از دزد سبکدستی که طرّار است

4 در دکان هر مردی منادی کرد شبگردی که شب غافل مشو خواجه، عَسَس با دزد همیار است

1 هرچه از سنگین دلان بر جان ما آید خوش است گر وفا آید خوش و گر هم جفا آید خوش است

2 بشنوم تا چند بوی گل ز باد صبحدم بوی او گر همره باد صبا آید خوش است

3 راضیم از هرچه پیش آید به درد عشق تو گر همه بر جان من درد و بلا آید خوش است

4 روز ابر اینچنین داری چو سر در کاسه ای گر به جای قطره ها سنگ از هوا آید خوش است

عبدالقادر گیلانی

8 اثر از غزلیات عبدالقادر گیلانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عبدالقادر گیلانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی