1 کف قدرت پس از مقصود ایجاد جهان را زینت از شاه جهان داد
2 به تسخیر فلک، شبدیز چون راند ملک صاحبقران ثانیاش خواند
3 به زیر سایهاش صاحبکلاهان جنابش قبلهگاه و پادشاهان
4 نهال عقل از تیغش برومند به رویش دین و دولت در شکرخند
1 تعالیلله ازین باغ دلافروز که شامش راست فیض صبح نوروز
2 هوایش طبعها را معتدل ساز درختان همسر و مرغان همآواز
3 هرات از شرم باغ اکبرآباد چو گل اوراق خوبی داده بر باد
4 مگر بر سبزهاش غلتیده کشمیر؟ که باشد حسن سبزانش جهانگیر
1 زهی صیدگاه شهنشاه دین که صیاد دوران ندیدش قرین
2 چنین صیدگاهی برای شکار ندیدهست صیدافکن روزگار
3 شکاری که در عرصه عالم است همه جمع گردیده در پالم است
4 ز آهو در و دشت پر آنچنان که گویی جهان گشته آهوستان
1 در باغ بهشت است این که الحال برآورده به سنگش، پیرپنجال
2 چو وقت آید که بگشایند این در به کشمیر آمدن باشد میسر
3 درین منزل دل کشمیر نگشود به پنجاب آمدی گر راه میبود
4 نشد زین روستا آزاد کشمیر جوانی در میان کوه شد پیر
1 من چه کسم؟ غمزده بیکسی بر سر گرداب ملامت خسی
2 نغمه من، ناله شبگیر غم دایرهام حلقه زنجیر غم
3 آب دم تیشه خورد ریشهام سنگ کند تربیت شیشهام
4 مولد من شعله بود چون شرر تکیهگهم تیغ بود چون کمر
1 زندهدلی بهر تماشای هند رفت ز کشمیر به اقصای هند
2 راهزنی دید، شده خرقهپوش لب به جز از ذکر الهی خموش
3 پختگی از هر طرف آموخته چون نفس از گام زدن سوخته
4 وادی تجرید شده منزلش رنگ تعلق نه در آب و گلش
1 زهی فرخنده تخت پادشاهی که شد سامان به تایید الهی
2 مدار تخت اگرچه بخت باشد سعادت بخت را زین تخت باشد
3 فلک روزی که میکردش مکمل زر خورشید را بگداخت اول
4 چو دست نوبت آمد بر سر کان ز قدر خویش واقف شد زر کان
1 مسلمانان فغان زین ناتوانی که دارد در گمانم زندگانی
2 بود مشکل، ستادن بر من زار چو برگ کاه بی امداد دیوار
3 وگر بهر ستادن دست گیرم چو برگ لاله گیرد پا به قیرم
4 سرم چندان عصا را متّکا کرد که خود را همچو گو جزو عصا کرد
1 چو آمد سوی باغ بیگمآباد صبا در رعشه جاوید افتاد
2 ز بس دهشت، درین پاکیزه گلشن نگیرد یاسمن را خار، دامن
3 گل آن باغ را از بس حیا بود نگاه نرگسش بر پشت پا بود
4 برون ناید ز کاخ از شرمساری نسازد غنچه را تا گل عماری
1 سهل دان حرف منکران سخن که ندانند قدر و شان سخن
2 سخن منکران، سخن مشمار وحی را خود چه نقص از انکار؟
3 شهر ازین منکران شومقدم پر بود، چون دل گرفته ز غم
4 آنکه عنقای قاف اقرارست همچو سیمرغ ناپدیدارست