1 ندارد دهر، جای دل فروگیر به از باغ جهانآرای کشمیر
2 درین گلشن به کس ننمود گل رو نشد تا غنچهاش تعویذ بازو
3 ندارد دل جدا از سنبلش تاب که یک جا خورده با زلف بتان آب
4 گلش پرورده ابر کرامت زکات قامت سروش، قیامت
1 صفای بوستان صادقآباد ز فیض صبح صادق میدهد یاد
2 درین باغ مبارک هرچه کشتند به مهر جعفر صادق سرشتند
3 نهال جعفری با سرو همدوش زمینش در بنفشه گوش تا گوش
4 درین گلزار، چون بلبل ز مستی کنند آتشپرستان گلپرستی
1 بود باغ جنان باغ الهی بچین زو کام دل چندان که خواهی
2 بنای این چمن چون مینهادند در فیض الهی را گشادند
3 اگر خواهی که رضوان را کنی داغ تلاش باغبانی کن درین باغ
1 بهشت جاودانی نورباغ است که این معموره را چشم و چراغ است
2 چنارش دست بر دل میگذارد دماغ ناز سرو و گل ندارد
3 نباشد لاله را پیش گل آن حال که پوشد از ته دل، جامه آل
4 کف تاکش مگر مغز خود افشرد؟ که حسن پنجه خورشید را برد
1 ز دریا باغ بحرآرا نمایان چو از آیینه، عکس روی جانان
2 درین باغ از هوای تازه و تر درختان را گذشته آب از سر
3 به بادش عطر گل را شوق پیوند به خاکش خورده آب خضر سوگند
4 رطوبت در هوایش آنچنان عام کزین پس، آب گردد باد را نام
1 بود جام جهانبین گرچه پرنور ندارد نور تالاب صفاپور
2 ز آبش عکس کشتیها نمودار چو از آیینه عکس ابروی یار
3 ز عکس گل در آب آتش فتاده چنان کز آب، یابی فیض باده
4 من و نظّاره این طرفه تالاب به بر گو طرفه بغداد را آب
1 کند طاووس کشتی بر هما ناز که جا در زیر چترش کرده شهباز
2 چو طبعش مایل خشکی شد از آب فرو شد از الم دریا به گرداب
3 صبا رفت و گلستان را خبر کرد که اینک نوبهاری تازه سر کرد
4 ز شوق آن بهار بوستاندوست چمن چون غنچه بیرون آمد از پوست
1 اگر عمر ابد خواهی در ایام ز آب چشمه اچول طلب، کام
2 سکندر آب اگر زین چشمه میخورد برای چشمه حیوان نمیمرد
3 ندارد قدر این آب، آب حیوان ازان تن زنده میماند ازین جان
4 صفای چشمه بین، کز چند فرسنگ نماید سنگ در آب، آب در سنگ
1 چو آمد سوی باغ بیگمآباد صبا در رعشه جاوید افتاد
2 ز بس دهشت، درین پاکیزه گلشن نگیرد یاسمن را خار، دامن
3 گل آن باغ را از بس حیا بود نگاه نرگسش بر پشت پا بود
4 برون ناید ز کاخ از شرمساری نسازد غنچه را تا گل عماری