1 ندارد دهر، جای دل فروگیر به از باغ جهانآرای کشمیر
2 درین گلشن به کس ننمود گل رو نشد تا غنچهاش تعویذ بازو
3 ندارد دل جدا از سنبلش تاب که یک جا خورده با زلف بتان آب
4 گلش پرورده ابر کرامت زکات قامت سروش، قیامت
1 بود باغ جنان باغ الهی بچین زو کام دل چندان که خواهی
2 بنای این چمن چون مینهادند در فیض الهی را گشادند
3 اگر خواهی که رضوان را کنی داغ تلاش باغبانی کن درین باغ
1 ز باغ فیضبخشم دل بود شاد کز ایام جوانی میدهد یاد
2 حصاری گرد این گلشن کشیدند ز گوهر، مهره دیوار چیدند
3 چو محراب درش را سرو دیده موذنوار قامت برکشیده
4 ز شوخی، سبزهاش پیش از دمیدن نیاساید ز مشق قد کشیدن
1 اگر این است نزهتگاه کشمیر هزاران جان فدای راه کشمیر!
2 چمن جوید زکات از کوهسارش که باشد بر کمر نقد بهارش
3 سراسر کوه در سرو و صنوبر درختان کرده خارا را مشجّر
4 لباس کوه، سامان دگر داشت مشجّر ابره، خارا آستر داشت
1 اگر عمر ابد خواهی در ایام ز آب چشمه اچول طلب، کام
2 سکندر آب اگر زین چشمه میخورد برای چشمه حیوان نمیمرد
3 ندارد قدر این آب، آب حیوان ازان تن زنده میماند ازین جان
4 صفای چشمه بین، کز چند فرسنگ نماید سنگ در آب، آب در سنگ
1 خوشا کشمیر و خاک پاک کشمیر که سر بر زد بهشت از خاک کشمیر
2 چه کشمیر، آبروی هفت کشور نگاه از دیدن او تازه و تر
3 چه کشمیر، آب و رنگ باغ و بستان اسیر هر نهالش صد گلستان
4 سوادش سرمه چشم بهارست بهشت و جوی شیری آب لارست
1 بهشت جاودانی نورباغ است که این معموره را چشم و چراغ است
2 چنارش دست بر دل میگذارد دماغ ناز سرو و گل ندارد
3 نباشد لاله را پیش گل آن حال که پوشد از ته دل، جامه آل
4 کف تاکش مگر مغز خود افشرد؟ که حسن پنجه خورشید را برد
1 الهی بلبل این بوستانم مکن عاجز ز وصف گل زبانم
2 درین گلشن که هم گل هست و هم خار مرا هم جای ده، یک آشیان وار
3 ثنای گل نیاید گر ز دستم سزاوار دعای خار هستم
4 شکفتن گر نیاموزد ز من گل پریشانی دهم تعلیم سنبل
1 چو آمد سوی باغ آصفآباد سلیمان ملک خود را رونما داد
2 به آبش، آب زمزم چون ستیزد؟ که این از چشمه، آن از چاه خیزد
3 قرین میگشت با این چشمه، زمزم اگر میبود در کشمیر، آن هم
4 نمیباشد گواراتر ازین آب نوشته خضر، صد محضر درین باب
1 خَضِر سرچشمه ورناک جوید که دست از چشمه حیوان بشوید
2 محیط از شرم ریگ آب ورناک عرق از جبهه گوهر کند پاک
3 فرات از رشک نهرش کربلا شد ز غیرت دجله را، نم توتیا شد
4 چه شد گر خضر را هم جرعهای داد رسد این چشمه دریا را به فریاد