آثار غبار همدانی

صفحه 10 از 11
11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار غبار همدانی / غزلیات غبار همدانی

غزلیات غبار همدانی

1 نباشم راحت از دستت چه در خواب و چه بیداری به هرجا رو کنم آنجا تو دست سلطنت داری

2 سراپای وجود خود بسی در سال و مه گشتم به غیر از تو به ملک دل ندیدم هیچ دیّاری

3 به چشم دل چه من دیدم دل موری عیان دیدم سلیمانی در او اندر به کار مملکت داری

4 ز اشراقات انوار جمالش محو و هم هیچم بمانند سراجی کش بر خورشید بگذاری

1 ساقیا در دادن دردی چرا اندیشه داری؟ دُرد انصاف است آخر اینکه اندرشیشه داری

2 ای سهی قامت چه سرواستی که آب لطف و خوبی میخوری از جویبار چشم و در دل ریشه داری

3 صد هزاران زخم دارد بیستون از عشق شیرین تا کی ای فرهاد مینالی که زخم تیشه داری

4 تا به کی در سایۀ مژگان خزی ای چشم جادو طرفه آهویی که همچون شیر جا در بیشه داری

1 ای مطرب دل ترسم زین پرده که بنوازی از پرده برون رازم یکباره بیندازی

2 ای ساقی جان جامی بر می زده ای عطشان از بهر یکی جرعه تا چند همی نازی

3 از کثرت مهر تو وز صرصر قهر تو چون شمع ستادستم آمادۀ جانبازی

4 از عشق تو چون موسی دل گشته مرا یاور تا آتشی از رویت در طور دل اندازی

1 به جانم کارگر شد زهر و ساقی راست تریاقی به تلخی جان شیرین می‌سپارم رحمی ای ساقی

2 ز راه شوخی آلوده به شکّرخنده دشنامی علاج درد ما کردی به زهر آلوده تریاقی

3 طبیبان را بسوزد دل چو بیماری سپارد جان طبیبی عامداً ساع به قتلی بل و احراقی

4 شرار آه جانم سوختی تا بودمت عاشق فلما صرت مشتاقا جری دمغی لاعراقی

1 بر گردنم از مویت پیوسته طناب اولی سرپنجه ات از خونم همواره خضاب اولی

2 در خُمّ فلاطونی اسرار محبت نیست یک چند فرو رفتن در خُمّ شراب اولی

3 عشق آمد و عقلم را در پرده نهان فرمود کاین صورت بی معنی در زیر نقاب اولی

4 چون وصل میسّر شد دل ناله فزونتر کرد چون عیش فراهم شد با چنگ و رباب اولی

1 به شهرعشق نه روز و نه هفته است و نه سالی چو درگذشت زمان نیست غیر خواب و خیالی

2 بیار ساقی می ای که پیر باده فروشش نهفته در خم یا شیشه یا سبو دو سه سالی

3 مگر به همت پیر مغان لطف تو بتوان ز روی آینۀ دل زدود زنگ ملالی

4 قیاس میکنم ابروی او به صفحۀ عارض بروی ماه شب چارده ز مشک هلالی

1 باد صبح از گلستان آید همی یا زکوی دلستان آید همی

2 سوی من چون بوی رحمن از یمن بوی آن جان جهان آید همی

3 می طپد دل چون جلاجل تا بگوش بانگ زنگ کاروان آید همی

4 پیکرم شد چون هلال از انتظار کان مه لاغر میان آید همی

1 نوازیم تو اگر بر نگارش قلمی نماند از غم هجر تو بر دلم المی

2 به یاد نرگس مستت همیشه بیمارم بیا به پرسش احباب رنجه کن قدمی

3 نکرده بر تو اگر ختم حسن صانع حسن کشیده از خط سبزت چرا به رخ رقمی

4 دو چیز خوشترم از چهار جوی رضوانست مکیدن لب جام و دگر لب صنمی

1 بت ابرو کمانی از کمینی به تیرم می زند بی جرم و کینی

2 به کوی میفروشان خانه کردم نمی دانستم که ای غم در کمینی

3 برد سیلاب اشکم خانه از بن به دستم گر نیفتد آستینی

4 به خوبان در حقیقت معنی عشق به صورت آفرین است آفرینی

1 به دریا خویش را تا لا نبینی به دامان لولوء لالا نبینی

2 نهان در سینه چند ای گوهر دل صدف تا نشکنی دریا نبینی

3 اگر مجنون شدی چندانکه پوئی به جز لیلی در این صحرا نبینی

4 بسوی ما نکو بنگر که دیگر نشانی در جهان از ما نبینی

آثار غبار همدانی

11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.