1 بلبل گلشن تصویر در و دیوارم روز ویرانی من موسم پرواز من است
1 جلدی است روزگار سراسر حدیث غم بر هر ورق که مینگرم مدعا یکی است
1 گیرم ز تو بینایی و گردم به تو حیران القصه به غیر از تو کسی در نظرم نیست
1 گویی که در آغوش نسیم است غبارم پوشید نظر هرکه نگاهش به من افتاد
1 به دلنشینی داغ تو برگ عیشی نیست همین گل است که تا حشر رنگ و بو دارد
1 تو را دادند چشم و دست و پا هر یک دو، الّا دل که چون لیلی است یک محمل تو را باید یکی باشد
1 مزن به سنگ جفا شیشه دل ما را از آن بترس که چون بشکند صدا نکند
1 به حیرتم که چسان وادیای است راه فنا که هرکه رفت دگر روی بر قفا نکند
1 تعمیر ماست خانه خرابی اگر کسی ما را خراب میکند آباد میکند
1 ایمنی قصاب ما را بیشتر ز افتادگی است بر تن ما خاکساری کار جوشن میکند