1 هر کرا قصد حریم کبریاست دشمنش در راه دین کبر و ریاست
2 گربه باشد هرکه دارد این صفت سگ به ازوی،پیش اهل معرفت
3 حب دنیا مظهر وصف ریاست خودریایی کیست؟شخص خودنماست
4 ضد اخلاصست و شرک اصغر ست این حدیث حضرت پیغمبر است
1 خارپشتی بد میان کوهسار خویشتن را کرده پنهان زیر خار
2 در گریبان برده سر فارغ ز خلق هم ز خارخویش خود را کرده دلق
3 در میان سنگلاخی تشنه لب وز کمال تشنگی در عین تب
4 رو به جائع میان کوه و دشت از برای طعمه ای میک رد گشت
1 هر کرا دلق ریا در بر بود از سگان کوی واپس تر بود
2 نیست درویشی بزرق و شید و شین تاج درویشست ترک عالمین
3 هرگز از دلق ریا بر سر میار شاشه ابلیس را باران مدار
4 بر طریق علم باید رفت راه تا نیفتی ناگهان در قعر چاه
1 عالمی را کین صفت بر سر زند آتش اندر دین پیغمبر زند
2 راه باطل پیش گیرد روز وشب وز جدل ماند میان سوز تب
3 با مسلمان شود در بحث عاق وانگهی گوید سخن با طمطراق
4 از برای شهرت خلق جهان چون دد درنده در مردم جهان
1 چون هوی بر حب دینی شد مزید بختت اندر نفس شوم آمد پدید
2 شبهه و شک اصل بخلست،ای پسر باتو گویم اصلها را سربسر
3 حب دینی اصل شک وشبهه دان چون بدانی با تو گویم بعد ازان
4 اصل حب دنیی دون از هواست راستی را سخت درد کم دواست
1 عارفی خوش گفت با مردی بخیل: ای بدست ناجوانمردی ذلیل
2 تا بخیلی چون زنان بی زهره ای دایم از وصل خدا بی بهره ای
3 وصل او در بذل جانست، ای علیل دور ازین دولت بود مرد بخیل
4 چون ز دستت بر نیاید نان دهی پای بر سر همچو مردان کی نهی؟
1 کرده است از لطف خود یزدان ما هر صفت چون گوی در چوگان ما
2 همچو گویی هر صفت گردان بود لیک گردش در خور میدان بود
3 قدرتش چوگان و میدانش امل این چنین رفتست تقدیر ازل
1 بود در گیلان سپهبد زاده ای نیک مردی،مقبلی،آزاده ای
2 مملکت را پاک کرد از شر و شین با لقب نامش: جلال الدین حسین
3 پادشاهی بس ارادتمند بود طالب درویش و دانشمند بود
4 صوفیان صاف دل را خاک راه داشت اندر آستارا تخت گاه
1 چون نظر از ذات بیچون قدیم برصفات خویشتن بودش مقیم
2 عشق را جنبش ازآنجا شد عیان گر طلب کاری حقایق را بدان
3 داشت بر افعال خود دایم نظر از صفات خود بصیر خیر وشر
4 عقل والا زین نظر آمد پدید هر که از اهل نظر آمد بدید