4 اثر از انیس العارفین قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر انیس العارفین قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار قاسم انوار / انیس العارفین قاسم انوار

انیس العارفین قاسم انوار

1 آن همایون طایر فرخنده فال روح انسانی،انیس ذوالجلال

2 چون نهاد از عالم علوی قدم در قفس،بیچاره،ازحکم قدم

3 خاکدانی دید مستوحش مقیم داشت حزنی بهر اوطان قدیم

4 تا بدان غایت که در وقت ظهور ظاهر از اجرای طفل آمد نفور

1 چون نظر از ذات بیچون قدیم برصفات خویشتن بودش مقیم

2 عشق را جنبش ازآنجا شد عیان گر طلب کاری حقایق را بدان

3 داشت بر افعال خود دایم نظر از صفات خود بصیر خیر وشر

4 عقل والا زین نظر آمد پدید هر که از اهل نظر آمد بدید

1 شیخ عالم، آفتاب اولیا پیشوای دین، صفی الاصفیا

2 آنکه ازوی گشت مشهور اردویل وز جمالش شد پر از نور اردویل

3 دلنواز طالبان جان گداز واقف اسرار و شه بیت نیاز

4 زابتدای حال میک ردی سفر در طلب پرسان پیر راهبر

1 مخزن اسرار ربانی دلست محرم انوار روحانی دلست

2 خانه دل معدن صدق و صفاست مظهر انوار ذات کبریاست

3 دل چه باشد؟ کاشف اطوار روح دل چه باشد؟ قابل امطار روح

4 زهد و تقوی،قربت و خوف و رجا اعتبار و صدق و اخلاص و صفا

1 بعد ازین از معدن «هل من مزید» نکته ای دیگر بگوش جان رسید

2 کای گرامی تر ز عالی منزلت چند باشد شهر هستی منزلت؟

3 نیست بیرون کار مردم از سه حال زان یکی حالست و دو دیگر محال

4 گر تو خود را دوستر داری ز یار کافری را کرده باشی اختیار

1 حق بر تحقیق، سلطان ازل قادر بیچون،قدیم لم یزل

2 روح انسان را ز لطف لایزال کرد در انواع اشیا بی همال

3 داد از اوصاف خود تشریف او کرد خود با خویشتن تعریف او

4 قدرت وسمع وبصر،علم وحیات هم کلام و هم ارادت از صفات

1 ابلهی را علت درد شکم کرد عاجز هفته ای، یا بیش و کم

2 رفت نزدیک طبیب خرده دان علت خود عرضه کرد اندر زمان

3 چون سؤالش از غذا کرد آن عزیز گفت: جغرات و چغندر با مویز

4 این سخن بشنید ازو داننده مرد بر سر و ریشش زمانی خنده کرد

1 شمع چون پروانه را معدوم دید گفت باآتش که:ای نور الفرید

2 یا قتیل العاشقین،یا ذوالکرام یاقدیم النور، یامافی الظلام

3 مانده ام از جرم هستی شرمسار جرم ما را محو کن پروانه وار

4 چون تن پروانه یک بارم بسوز تاب جان دادن ندارم تا بروز

1 بود یک پروانه شوریده حال جان شیرین کرده بر آتش حلال

2 دید شمعی راکه با صد سوز ودرد اشک گلگون میرود بر روی زرد

3 غیرتش بگرفت دامن،مردوار چرخ میزد گرد آتش بیقرار

4 گفت باشمع :ای اسیر درد و داغ تا چه گم کردی که جویی با چراغ؟

1 داشتم یاری که مرد مرد بود شیخ و دانشمند و صاحب درد بود

2 گفت با من قصه ای در باب دل از «رویم » آن سید ارباب دل

3 کان بزرگ دین بایام بهار بود در سیری میان مرغزار

4 دید درویشی سراندر جیب دلق غرق بحر نیستی، فارغ ز خلق

آثار قاسم انوار

4 اثر از انیس العارفین قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر انیس العارفین قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.