1 همه دان غیر خدا نیست، همه دانش ما غیر ازین نیست که : هستی همه دانیم او را
2 عین هستیست، ببینید،مگویید که : چون؟ غیر او نیست، مگویید، مگویید : چرا؟
1 هزار شکر خدا را، که در جمیع امور همیشه بر کرم اوست اعتماد مرا
2 هزار لطف و کرم میرسد بجان ز حبیب بدین خوشم که : بدانست استناد مرا
3 بجای لطف و کرم گر ملامتی آید خوشم که حادثه کردست اوستاد مرا
1 قاسمم، قاسم انوار، که اسرار ازل نیست پوشیده ز من، خلق چه دانند مرا؟
2 همه دانم، بخدا و همه دانم او را همه دانند که اندر همه دانند مرا
1 درویش، که حرف او بصورت پنجست هریک بمثابه ای که بیش از پیشست
2 دالست دلیل آنکه با درد بساز گر بر تن تو هر سو مو صد نیشست
3 را، روی و ریا مکن، که این روی و ریا رسوایی بیگانه و رنج خویشست
4 و اوست وداع غیر مولی کردن وین کار چنین کار یکی بی خوشست
1 گر ترا میل عالم جانست زاده ترک سین ساسانست
2 از شهامت کمان بی زه را دو الف کن، که کار آسانست
3 بعد از آنت چو ماند نقطه روح باز ماندن نه کار مردانست
4 نقطه را صفر ساز و ثانی شو تا بدانی که جمله سبحانست
1 خدمت بی دوستی را قدر و قیمت هست نیست خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست
2 دوستی را در درون خدمتت پیوسته است هیچ خدمت در جهان چون دوستی پیوست نیست
3 لاف مستی میزنی و خود نخور دستی شراب عشق گوید: دوغ خورده، دوغ خواره مست نیست
1 در همه بابی سخن را داد داد حجة الاسلام غزالی راد
1 سید رهروان دین طیفور آنکه در عمر خویشتن بدفرد
2 در شریعت رسید، راهی یافت در حقیقت رسید ره گم کرد
3 راه کم گشت و راهرو هم گم گم کند راه خویش اینجا مرد
1 نصب کردست مرا دوست برفع سخنی که برو نفع جهانی متوقف باشد
2 کسر نفسست مرا عادت دیرینه وگر جر کنم در مدد کسر مضاعف باشد
1 مرا علم ازل در سینه دادند عجب علمی ولی درسی ندادند
2 مرا سه حال حالی گشت معلوم که شیخ چله را درسی ندادند