1 در همه بابی سخن را داد داد حجة الاسلام غزالی راد
1 صدر ولایت، که نقد شیخ صفی داشت قرب نود سال بود رهبر این راه
2 جانش بوقت رحیل عطسه زد و گفت «یا ملک الموت، قد وصلت الی الله »
3 حالت او راملک چو دید عجب ماند گفت که : «یا شیخ، الف یرحمک الله »!
4 قاسمی سوخته ز فرقت خواجه صبر کن اندر فراق، «صبرک الله »
1 اشتیاقم بملاقات تو چندان که مپرس احتیاجم بمراعات تو چندان که مپرس
2 دارم امید عنایات تو چندان که مپرس شادم از ذوق مناجات تو چندان که مپرس
1 حکمت یونانیان حصار نگردد از ضرر تند باد قهر خدایی
2 حکمت امجد شنو، ز ملت احمد پیر کهن دیر دهر خواجه سنایی
1 هله! ای مردم مکاره پرتلبیسو «لعنة الله علیکم و علی ابلیسو»
2 چند در سیرت مردان خدا طعنه زنید؟ «قاس فی آدم ابلیس و انتم قیسو»
1 گر نگویم دگر بخواهد گفت آنکه بروی ببست دربان در
2 کافران فرنگ و روم و تتار همه از قاسمی مسلمان تر
1 گر ببینی عارفی یا طالبی هر دو از روی حقیقت متفق
2 این یکی را حمد گو آنرا ثنا زانکه این مست حقست آن مستحق
1 مرا علم ازل در سینه دادند عجب علمی ولی درسی ندادند
2 مرا سه حال حالی گشت معلوم که شیخ چله را درسی ندادند
1 صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام نا تمامان جهان را بکند کار تمام
2 صورت معرفة الله بود صمت ولیک در سهر معرفة نفس کند بر تو سلام
3 جوع باشد سبب معرفت سلطانی دانش دینی از عزلت گردد بنظام
4 اصل این جمله کمالات بخرم شد نیست صدر صاحب دل کامل صفت بحر آشام
1 یا رب، بحق لطفت کو جان عاشقان را بهر ظهور اسما پیدا کند مظاهر
2 از جود بی دریغت بخشای بندگان را یا عصمتی در اول، یا توبه ای در آخر