1 نصره و اقبال و بخت و دولت و فتح و ظفر چاکران آستان شهریار دادگر
2 هم در آن ساعت که خسرو خیمه زد بیرون شدند با غلامان رکابش هم رکاب و هم سفر
3 چون رقیبان در ره خدمت تک و پو میزدند تا مگر گیرند یک ره سبقتی بر یک دگر
4 هم چنان رفتیم تا ساحات ملک با یزید یافت از یمن قدوم شه شکوه و زیب و فر
1 روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازی گر ازین بازی چه ها بسیار دارد
2 مهر اگر آرد بسی بی جا و بی هنگام آرد قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد
3 گه به خود چون زرق کیشان تهمت اسلام بندد گه چو رهبان و کشیشان جانب کفار دارد
4 گه نظر با پلکنیک و با کپیتان و افیسر گاه با سرهنگ و با سرتیپ و با سردار دارد
1 جانا نفسی آخر فارغ ز دو عالم باش نه شاد ز شادی شو نه غم زده از غم باش
2 وارسته ز کفر و دین آسوده زمهر و کین نه رنجه و نه شاد و نه خرم باش
3 نه عید جهان افروز چون روز خوش نوروز نه عالم سوگ و سوز چون ماه محرم باش
4 نه روضه طوبی خیز چون روضه جنت جوی نه در تف ناری تیز چون نار جهنم باش
1 دلی دیوانه دارم وندران درد نهان دارم که گر پنهان کنم یا آشکارا بیم جان دارم
2 مرا تبریز تب خیزست و لب از شکوه لبریزست چه آذرها به جان از ملک آذربایجان دارم
3 چر از ضابطان ارونق صد طعن ودق بینم که قدری آب و ملک آن جا برای آب و نان دارم
4 ز بی مهران، مهران رود دل خون گشت و جان فرسود که جزئی مزرعی در کوهسار لیقوان دارم
1 نه دین استم، نه زور، و نه زر استم به عجز و ناتوانی اندرستم
2 به مهرم گر، به بخشی در خور تست به قهرم گر بگیری در خورستم
1 هر کس که ز روز بد بترسد باید نخورد غذای نفاخ
2 زیرا که چو نفخ از آن غذا خاست ناچار برون جهد ز سوراخ
3 وان گاه به خیرگی نشیند خود بر سر جای خواجه گستاخ
4 وان گند کند که بنده بالفعل در زحمت آنم آخ و صد آخ
1 دلا تا کی شکست از دست هر پیمان شکن بینی برآی از سینه کاین ها جمله زین بیت الحزن بینی
2 برو بیرون ازین خانه، ببر از خویش و بیگانه کزین دیوان دیوانه، گزند جان و تن بینی
3 سفر یک قطعه از نیران بود حب وطن ز ایمان ولی صدره سفر خوش تر، چو خواری در وطن بینی
4 درین دور ز من، طور زغن نیکو بود اما، تو این طالع نخواهی دید تا گور و کفن بینی
1 آن چه از مژگان خون ریز حسین بر من گذشت بر حسین کی از جفای لشکر دشمن گذشت؟
2 خال و خط شامی، بناگوش اصبحی، قامت سنان در جفا زلف حسین از شمر ذی الجوشن گذشت
1 من که پرورده طعم آبم از چه با تهمت شهد نابم
2 نقطه ممتنع التقسیمم مرکز دایره پشقابم
3 وحدت صرف و ببرهان شهود رد هر مشرک و هر مرتابم
4 منم آن دخت که در حجله شاخ شد فرو چیده به عیش اسبابم
1 ای بزرگی که در دو عالم نیست جز تو مخدوم و جز تو محبوبم
2 خوب اگر بگذرد به من یابد از تو باشد همه بدو خوبم
3 تا تو از لطف صاحبم بودی طالع سعد بود مصحوبم
4 یک دو مه پیش ازین زمهر تو بود ماه و مهر سپهر مغلوبم