1 در کمندی اوفتادستیم صعب پای تا سر حلقه حلقه چون زره
2 هرچه میپیچیم کز آن وارهیم بیشتر گردد ز پیچیدن گره
1 سحرگه ترک فلک تنگ بست خفتان را ز خیل زنگی خال نمود میدان را
2 دو چشم من به ره مهر آسمان که ز راه نمود ماه زمین چهرهٔ درخشان را
3 بتم درآمد و چون یک چمن بنفشهٔ تر فشانده از دو طرف زلف عنبرافشان را
4 خطی به گرد لبش دیدم ارچه در همه عمر ندیده بودم در شورهزار ریحان را
1 دوستی گفت عیب من با غیر من خود از عیب خود ابا نکنم
2 چون وی آهسته عیب من میگفت من همش عیب برملا نکنم
3 گویدم گر هزار عیب دگر طبع بر عیب او رضا نکنم
4 آفریدش خدا به صورت هجو همجو او بنده چون خدا نکنم
1 در سخن گفتن چو ماه و آفتاب رهنمای خلق هر صبح و مسا
2 مدح او در گوش نادان ناگوار چون شمیم گل به مغز خنفسا
1 مفتی شهر ما که آگه نیست از حلال و حرام پیغمبر
2 مال محتاج را نموده هبا خون مظلوم را گرفته هدر
3 چه شود یارب ار شود وقتی از حلال و حرام مستحضر
1 عاقل از دیدار معنی غافلست زانکه هر حجت که گوید آفلست
2 لااحب الآفلین فرمود حق این سخن آساننمای و مشکلست
3 در گذر از خویش و واصل شو به دوست کانکه واصل شد مرادش حاصلست
1 ای وزیری که به دهر آنچه بود دلخواهت همه از فضل خداوند میسر گردد
2 گر چکد نقطهای از کلک تو در بحر محیط چون سخنهای تو موجش همه گوهر گردد
3 پشه در سایهٔ اقبال تو سیمرغ شود باز از هیبت قهر تو کبوتر گردد
4 قطره از تربیتت لؤلؤ رخشنده شود ذرّه از مهر تو خورشید منوّر گردد
1 گر هزار آستین برافشانی ندهندت زیاده از روزی
2 آتش حرص را مزن دامن که خود اندر میانه میسوزی
1 ای خواجه به نزد شحنه امروز از عهدهٔ جرم برنیایی
2 در روز جزا به نزد داور تمهید خطا چسان نمایی
1 جنبش مژگان دلیل جنبش جانست جنبش جان چیست پیک قدرت یزدان
2 کی بودش آگهی ز جذبهٔ قدرت آنکه ندارد خبر ز جنبش مژگان