1 سر از خواب غفلت چو برداشتم لوای فراست بر افراشتم
2 فکندم بآثار حکمت نظر بمعموره صنع کردم گذر
3 ندیدم به از میکده منزلی چو پیر مغان مرشد کاملی
4 باو دوش نالیدم از جور دور که بر من چرا می کند دور جور
1 بیا ساقی آن آب آتش مزاج کزو جمله درد دارد علاج
2 بمن ده مده بیش ازین انتظار که دارم بسی درد سر از خمار
3 بیا ساقی آن آتش آب وش که هست آرزوی من درد کش
4 بده تا برویم بتوفیق او گشاید در گنج صد آرزو
1 شبی بود در سر مرا ذوق می مذاق میم کرد دمساز نی
2 باو گفتم ای همدم اهل درد چرا همچو من گشته زار و زرد
3 بگو وجه زردی رخسار چیست ترا موجب ناله زار چیست
4 مرا محرم راز خود ساخت نی ز راز نهان پرده انداخت نی
1 شبی داشتم مطربی هم نشین وزو بود بزمم چو خلد برین
2 باو گفتم ای همدم دلپذیر نشاطی بر انگیز و سازی بگیر
3 نزد دست بر ساز و لیکن روان ادا کرد کاری بدست زبان
4 که با قوت نطق و تحریک دست به تخته همه ساز را دست بدست
1 بیا ساقی آن آب کوثر سرشت که لب تشنه اوست حور بهشت
2 بمن ده که مداح پیغمبرم نصیب است البته در کوثرم
3 بیا ساقی آن لعل عالی ثمن بمن ده بها عقل بستان ز من
4 که دیوانه ام کرد رسوای عقل مرا بیش ازین نیست پروای عقل
1 بیا ساقی آن راحت افزای روح که طوفان غم راست کشتی نوح
2 بمن ده که از غم نجاتم دهد نجات از همه مشکلاتم دهد
3 بیا ساقی آن مظهر سر ذات که خضر خرد راست آب حیات
4 بده زنده گردان من مرده را تر و تازه کن نخل پژمرده را
1 بیا ساقی آن شهد شیرین مذاق که ما را باو هست صد اشتیاق
2 بده بیش ازین تلخ کامم مدار بدین تلخ کامی چو جامم مدار
3 بیا ساقی آن منشاء هر کمال که کامل ازو می شود اهل حال
4 بمن ده که دفع ملالی کنم درین جهل کسب کمالی کنم
1 شبی رقتی داشتم در نماز بمعبود می کردم افشای راز
2 گهی در قیام و گهی در قعود گهی در رکوع و گهی در سجود
3 در اثنای طاعت من بی قرار شنیدم ز جایی صدایی سه بار
4 ز دل رفت اندیشه طاعتم درید از هوا پرده عصمتم
1 خیز ساقی بساط می بر چین می بمستان مده زیاده ازین
2 گر چه می دلگشا و روح فزاست گذرانیدنش ز حد نه رواست
3 کار بی ذوق و بی ملال خوشست هر چه باشد باعتدال خوشست
4 ای دل از خازن خزانه راز مستمع را ز خود ملول مساز
1 شبی بود در سر مرا ذوق می مذاق میم کرد دمساز نی
2 باو گفتم ای همدم اهل درد چرا همچو من گشته زار و زرد
3 بگو وجه زردی رخسار چیست ترا موجب ناله زار چیست
4 مرا محرم راز خود ساخت نی ز راز نهان پرده انداخت نی