3 اثر از قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی

1 ارواح در ازل به سراپرده بقا بودند متحد همه بر ذروه علا

2 این‏جان ما که هست در این خاکدان غریب آسوده بود در حرم پاک کبریا

3 آزاده بود از پس و پیش زمان و وقت فارغ ز احتجاب حضور مکان و جا

4 از تن اثر نبود در اطوار آب و گل از دل خبر نه از اثر آتش و هوا

1 از چارده ولیِّ مسمی به هفت اسم سبع المثانئی که ز قرآن نشد جدا

2 از مخزن حقایق ارواح رو نمود انوارشان یکی نه و نی هم ز هم جدا

3 یک نور بود گشته در اشباح چارده بگرفته جا به عرش برین بیشتر ز جا

4 پیدا شد از اشعه انوار پاکشان ارواح شیعه صف زده در عرش جابجا

1 در گوش شیعه چون ز ثناشان صدا رسید برداشتند نغمه بر آثار آن صدا

2 پیچید بانگ غلغل تسبیح خاصگان در بارگاه قدس به اصناف نغمه‌‏ها

3 تسبیح حمد زمره انوار شد بلند افتاد در ملائکه آن غلغل و ندا

4 گفتند کیست حامد و تسبیح بهر چیست آمد ندا که صدرنشینان کبریا

1 چون نوبت وجود به ابدان ما رسید این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا

2 پروردگار سوی ملائک خطاب کرد: خواهم یکی خلیفه کنم در زمین به پا

3 گفتند ای علیم حکیم بزرگوار تسبیح می‏کنیم تو را صبح و شام ما

4 در خلق آدم است چه حکمت که در زمین کارش به جز فساد نه و ریزش دما

1 پس امر شد ملائکه را سجده آورید این قالب خلیفه بگزیده مرا

2 فی الفور در سجود فتادند سر به سر جز دیو سرکشی که نمود از سجود ابا

3 گفتا که او ز خاک بود من ز آتشم چون زاده اثیر شود ساجد ثرا

4 حق گفت لعن بر تو و بر تابعان تو از اهل کبر و اهل حسد بنده هوا

1 آدم چو دید صورت زیبای دلفریب در خویش یافت جانب او میل و اشتها!

2 گفتا که کیستی تو چنین بهر چیستی؟ گفتا که آفریده حقّم کما تری‏

3 گفت ای خدای این چه جمال است و این چه حسن؟ در روی او چو می‏نگرم می‏روم ز جا!

4 گفتش خدای بنده‏ای از بندگان ماست خواهی که مونس تو بود خِطبه کن ز ما

1 پس از جناب قدس رسیدش بشارتی کاندر بهشت باش تو و زوجه هر دو تا

2 ساکن شوید فارغ و آزاد در بهشت بی حَرِّ و بی برودت بی‏جوع و بی‏ظما

3 در امن و در امان رغدا دائم الأکل شد بر شما مباح کلا حیث شئتما

4 گردید طیبات جنان بر شما حلال جز این درخت بار ور جمله میوه‏ها

1 آدم چو دید مکرمت و سجده و بهشت گفتا در آسمان و زمین کیست مثل ما؟

2 آمد ندا که سر به سوی عرش کن ببین آمد چو دید در نظرش نور مصطفا

3 با نور اهل بیت ز اشباح منعکس اشباح کرده بود به صلبش ز عرش جا

4 انوار بس غریب ز صلبش نمود عکس تا منتهای عرش درخشان و با ضیا

1 آدم ز حسن و بهجت آن در شگفت ماند کاشباح نور و علم چه قوم است ای خدا

2 آمد ندا که نور حبیب خدای تست با نور اوصیای وی و شاه اوصیا

3 آنان که بودشان سبب آفرینش است آنان که مقصدند ز خلق و ز امر ما

4 هست این درخت صورت علم نهانشان کز وی کسی بری نبرد جز به اذن ما

1 آدم ز رشک کرد تمنای علمشان آورد در خیال بدی کاشکی مرا

2 آمد ندا ز غیب به آدم که زینهار از ما مخواه رتبه این قوم در دعا

3 نزدیک این درخت مرو آرزو مکن حدّ تو نیست منزلت سید الوری

4 کردیم ما ملائکه را ساجدان تو زیرا که بود صلب تو این قوم را وعا

آثار فیض کاشانی

3 اثر از قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.