3 اثر از قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی

1 آدم ز حسن و بهجت آن در شگفت ماند کاشباح نور و علم چه قوم است ای خدا

2 آمد ندا که نور حبیب خدای تست با نور اوصیای وی و شاه اوصیا

3 آنان که بودشان سبب آفرینش است آنان که مقصدند ز خلق و ز امر ما

4 هست این درخت صورت علم نهانشان کز وی کسی بری نبرد جز به اذن ما

1 چون نوبت وجود به ابدان ما رسید این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا

2 پروردگار سوی ملائک خطاب کرد: خواهم یکی خلیفه کنم در زمین به پا

3 گفتند ای علیم حکیم بزرگوار تسبیح می‏کنیم تو را صبح و شام ما

4 در خلق آدم است چه حکمت که در زمین کارش به جز فساد نه و ریزش دما

1 آدم ز رشک کرد تمنای علمشان آورد در خیال بدی کاشکی مرا

2 آمد ندا ز غیب به آدم که زینهار از ما مخواه رتبه این قوم در دعا

3 نزدیک این درخت مرو آرزو مکن حدّ تو نیست منزلت سید الوری

4 کردیم ما ملائکه را ساجدان تو زیرا که بود صلب تو این قوم را وعا

1 ابلیس دید کآدم خاکی بزرگ شد از حق نیافت منزلت و جاه و اجتبا

2 پیچید همچو مار و شد اندر دهان مار مارش کشید تا به جنان از ره خفا

3 آمد به پیش آدم و گفت از ره فریب ای آنکه سجده کرد تو را اهل اصطفا

4 زان نهی کرده‏اند شما را از این درخت تا علم غیب حق نشود کشف بر شما

1 از چارده ولیِّ مسمی به هفت اسم سبع المثانئی که ز قرآن نشد جدا

2 از مخزن حقایق ارواح رو نمود انوارشان یکی نه و نی هم ز هم جدا

3 یک نور بود گشته در اشباح چارده بگرفته جا به عرش برین بیشتر ز جا

4 پیدا شد از اشعه انوار پاکشان ارواح شیعه صف زده در عرش جابجا

1 در گوش شیعه چون ز ثناشان صدا رسید برداشتند نغمه بر آثار آن صدا

2 پیچید بانگ غلغل تسبیح خاصگان در بارگاه قدس به اصناف نغمه‌‏ها

3 تسبیح حمد زمره انوار شد بلند افتاد در ملائکه آن غلغل و ندا

4 گفتند کیست حامد و تسبیح بهر چیست آمد ندا که صدرنشینان کبریا

1 مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست جان به استقبالش آمد آنکه جان مأوای اوست

2 مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد آنکه جان مست شراب عشق روح‏افزای اوست‏

3 مژدگانی ده دلا کاینک رسید اینک رسید آن که این هفت آسمان یک قطره از دریای اوست

4 آنکه آزادان عالم بر در او بنده‏اند آنکه شاهان جهان را جمله سر در پای اوست

1 مأیوس شد ز آدم و شد سوی زوجه‏اش هم در دهان حیه و هم از ره دغا

2 گفتا حلال گشت درختی که بُد حرام از حسن طاعتی که نمودید با خدا

3 خواهی که بر تو کشف شود سرّ این سخن رو نزد آن درخت بخور زان بیازما

4 خیل فرشته هست نگهبان این درخت از بهر منع در کف ایشان حراب‏ها

1 آنگه به معجبان ملائک خطاب کرد کاینک خبر کنید ز اسماء من مرا

2 گفتند: کار تست منزه ز علم کس ما را چه اسم و چه خبر از اسم هؤلا

3 عالم توئی و هر که توأش علم می‏دهی ما جاهلیم گر ندهی معرفت به ما

4 فرمود: من نگفتم هنگام اعتراض جز ما خبر ندارد ز اسرار کار ما؟

1 امر آمد از جناب الهی که اهبِطوُا نازل شوید سوی زمین هر چهار تا

2 شد دیو حیه و آدم و حوا به جان و تن این دو عدوی آن دو و آن نیز مثل ذا

3 اولاد این دو دشمن اولاد آن دو نیز اولاد آن دو نیز مر این قوم را عدا

4 آدم به گریه آمد و صد سال می‏گریست تا توبه‏اش به گریه پذیرد مگر خدا

آثار فیض کاشانی

3 اثر از قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.