1 آدم چو دید صورت زیبای دلفریب در خویش یافت جانب او میل و اشتها!
2 گفتا که کیستی تو چنین بهر چیستی؟ گفتا که آفریده حقّم کما تری
3 گفت ای خدای این چه جمال است و این چه حسن؟ در روی او چو مینگرم میروم ز جا!
4 گفتش خدای بندهای از بندگان ماست خواهی که مونس تو بود خِطبه کن ز ما
1 پس از جناب قدس رسیدش بشارتی کاندر بهشت باش تو و زوجه هر دو تا
2 ساکن شوید فارغ و آزاد در بهشت بی حَرِّ و بی برودت بیجوع و بیظما
3 در امن و در امان رغدا دائم الأکل شد بر شما مباح کلا حیث شئتما
4 گردید طیبات جنان بر شما حلال جز این درخت بار ور جمله میوهها
1 پس امر شد ملائکه را سجده آورید این قالب خلیفه بگزیده مرا
2 فی الفور در سجود فتادند سر به سر جز دیو سرکشی که نمود از سجود ابا
3 گفتا که او ز خاک بود من ز آتشم چون زاده اثیر شود ساجد ثرا
4 حق گفت لعن بر تو و بر تابعان تو از اهل کبر و اهل حسد بنده هوا
1 حوا چو دید ایمنی راه و رفع منع باور شدش بخورد از آن و ندید اذا
2 آمد به نزد آدم و گفت ای صفی حق گردید آن درخت مرا و تو را روا
3 از بهر امتحان به سوی آن شجر رویم تا زین قضیه رفع شود پرده خفا
4 رفتم بسوی آن من و خوردم از آن بری نی منع دیدم از کس و نی یافتم اذا
1 آدم چو دید مکرمت و سجده و بهشت گفتا در آسمان و زمین کیست مثل ما؟
2 آمد ندا که سر به سوی عرش کن ببین آمد چو دید در نظرش نور مصطفا
3 با نور اهل بیت ز اشباح منعکس اشباح کرده بود به صلبش ز عرش جا
4 انوار بس غریب ز صلبش نمود عکس تا منتهای عرش درخشان و با ضیا
1 پس دست قدرت از قِبَلِ حق نهاده شد بر پشت آدم صفی آن میر اصطفا
2 ذرّیتش چو ذرّه ز ظهرش ظهور کرد مجموع ز ابتدا همگی تا به انتها
3 از حق ندا رسید الستُ بربّکم گفتند جملگی ز دل و جان بلی بلی
4 اول محمد و علی و اهلبیت گفت بَدوَش ز مصطفا شد و اولاد مصطفا
1 سماء و ارض و ملائک نجوم و شمس و قمر سباع و وحش و بهائم طیور و جن و بشر
2 نبود مقصد اقصی ز آفرینش کل مگر وجود یکی بنده خجسته گهر
3 که بندگی کند او از ره شناسائی نه بر امید بهشت و نه بیم نار سقر
4 بود ز معصیت و جهل و شرک و شک معصوم خدای را به حقیقت مطیع و فرمان بر
1 ارواح در ازل به سراپرده بقا بودند متحد همه بر ذروه علا
2 اینجان ما که هست در این خاکدان غریب آسوده بود در حرم پاک کبریا
3 آزاده بود از پس و پیش زمان و وقت فارغ ز احتجاب حضور مکان و جا
4 از تن اثر نبود در اطوار آب و گل از دل خبر نه از اثر آتش و هوا
1 آدم قبول کرد و دگر توبه تازه کرد از روی عجز و گفت که اغفر ذنوبنا
2 پس نام مصطفا به زبان راند و مرتضی آنگاه نام فاطمه آن زبدة النسا
3 نام حسن بگفت و حسین و شمردشان تا چارده تمام شد از آل مصطفا
4 حق نیز لطف کرد و نوازش نمود و باز بودش به جای خویش و فزودش در اصطفا
1 آمد ندا که ما به تو گفتیم پیش از این حرفی که میشود همه دردی بدان دوا
2 هرگه مصیبتی دهدت روی یا غمی در دفع آن بجوی توسل به مصطفا
3 نام محمد و علی و اهلبیت را کن ذکر در دعا و بدیشان کن التجا
4 تا من به جاه و رتبه آن برگزیدگان دفع بلا نمایم و بپذیرمت دعا