3 اثر از قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی

1 ابلیس دید کآدم خاکی بزرگ شد از حق نیافت منزلت و جاه و اجتبا

2 پیچید همچو مار و شد اندر دهان مار مارش کشید تا به جنان از ره خفا

3 آمد به پیش آدم و گفت از ره فریب ای آنکه سجده کرد تو را اهل اصطفا

4 زان نهی کرده‏اند شما را از این درخت تا علم غیب حق نشود کشف بر شما

1 مأیوس شد ز آدم و شد سوی زوجه‏اش هم در دهان حیه و هم از ره دغا

2 گفتا حلال گشت درختی که بُد حرام از حسن طاعتی که نمودید با خدا

3 خواهی که بر تو کشف شود سرّ این سخن رو نزد آن درخت بخور زان بیازما

4 خیل فرشته هست نگهبان این درخت از بهر منع در کف ایشان حراب‏ها

1 حوا چو دید ایمنی راه و رفع منع باور شدش بخورد از آن و ندید اذا

2 آمد به نزد آدم و گفت ای صفی حق گردید آن درخت مرا و تو را روا

3 از بهر امتحان به سوی آن شجر رویم تا زین قضیه رفع شود پرده خفا

4 رفتم بسوی آن من و خوردم از آن بری نی منع دیدم از کس و نی یافتم اذا

1 امر آمد از جناب الهی که اهبِطوُا نازل شوید سوی زمین هر چهار تا

2 شد دیو حیه و آدم و حوا به جان و تن این دو عدوی آن دو و آن نیز مثل ذا

3 اولاد این دو دشمن اولاد آن دو نیز اولاد آن دو نیز مر این قوم را عدا

4 آدم به گریه آمد و صد سال می‏گریست تا توبه‏اش به گریه پذیرد مگر خدا

1 آمد ندا که ما به تو گفتیم پیش از این حرفی که می‏شود همه دردی بدان دوا

2 هرگه مصیبتی دهدت روی یا غمی در دفع آن بجوی توسل به مصطفا

3 نام محمد و علی و اهلبیت را کن ذکر در دعا و بدیشان کن التجا

4 تا من به جاه و رتبه آن برگزیدگان دفع بلا نمایم و بپذیرمت دعا

1 آدم قبول کرد و دگر توبه تازه کرد از روی عجز و گفت که اغفر ذنوبنا

2 پس نام مصطفا به زبان راند و مرتضی آنگاه نام فاطمه آن زبدة النسا

3 نام حسن بگفت و حسین و شمردشان تا چارده تمام شد از آل مصطفا

4 حق نیز لطف کرد و نوازش نمود و باز بودش به جای خویش و فزودش در اصطفا

1 آنگه به معجبان ملائک خطاب کرد کاینک خبر کنید ز اسماء من مرا

2 گفتند: کار تست منزه ز علم کس ما را چه اسم و چه خبر از اسم هؤلا

3 عالم توئی و هر که توأش علم می‏دهی ما جاهلیم گر ندهی معرفت به ما

4 فرمود: من نگفتم هنگام اعتراض جز ما خبر ندارد ز اسرار کار ما؟

1 پس دست قدرت از قِبَلِ حق نهاده شد بر پشت آدم صفی آن میر اصطفا

2 ذرّیتش چو ذرّه ز ظهرش ظهور کرد مجموع ز ابتدا همگی تا به انتها

3 از حق ندا رسید الستُ بربّکم گفتند جملگی ز دل و جان بلی بلی

4 اول محمد و علی و اهلبیت گفت بَدوَش ز مصطفا شد و اولاد مصطفا

1 سماء و ارض و ملائک نجوم و شمس و قمر سباع و وحش و بهائم طیور و جن و بشر

2 نبود مقصد اقصی ز آفرینش کل مگر وجود یکی بنده خجسته گهر

3 که بندگی کند او از ره شناسائی نه بر امید بهشت و نه بیم نار سقر

4 بود ز معصیت و جهل و شرک و شک معصوم خدای را به حقیقت مطیع و فرمان بر

1 مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست جان به استقبالش آمد آنکه جان مأوای اوست

2 مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد آنکه جان مست شراب عشق روح‏افزای اوست‏

3 مژدگانی ده دلا کاینک رسید اینک رسید آن که این هفت آسمان یک قطره از دریای اوست

4 آنکه آزادان عالم بر در او بنده‏اند آنکه شاهان جهان را جمله سر در پای اوست

آثار فیض کاشانی

3 اثر از قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در شوق مهدی فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.