5 اثر از داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ابوالقاسم فردوسی / شاهنامه ابوالقاسم فردوسی / داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه

داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 بدانگه که رزم یلان شد دراز همی دیر شد رستم سرفراز

2 زواره بیاورد زان سو سپاه یکی لشکری داغ‌دل کینه‌خواه

3 به ایرانیان گفت رستم کجاست برین روز بیهوده خامش چراست

4 شما سوی رستم به جنگ آمدید خرامان به چنگ نهنگ آمدید

1 بدانست رستم که لابه به کار نیاید همی پیش اسفندیار

2 کمان را به زه کرد و آن تیر گز که پیکانش را داده بد آب رز

3 همی راند تیر گز اندر کمان سر خویش کرده سوی آسمان

4 همی گفت کای پاک دادار هور فزایندهٔ دانش و فر و زور

1 ببودند هر دو بران رای مند سپهبد برآمد به بالا بلند

2 از ایوان سه مجمر پر آتش ببرد برفتند با او سه هشیار و گرد

3 فسونگر چو بر تیغ بالا رسید ز دیبا یکی پر بیرون کشید

4 ز مجمر یکی آتشی برفروخت به بالای آن پر لختی بسوخت

1 وزان روی رستم به ایوان رسید مر او را بران گونه دستان بدید

2 زواره فرامرز گریان شدند ازان خستگیهاش بریان شدند

3 ز سربر همی کند رودابه موی بر آواز ایشان همی خست روی

4 زواره به زودی گشادش میان ازو برکشیدند ببر بیان

1 سپیده همانگه ز که بر دمید میان شب تیره اندر چمید

2 بپوشید رستم سلیح نبرد همی از جهان آفرین یاد کرد

3 چو آمد بر لشکر نامدار که کین جوید از رزم اسفندیار

4 بدو گفت برخیز ازین خواب خوش برآویز با رستم کینه‌کش

1 بدانست رستم که لابه به کار نیاید همی پیش اسفندیار

2 کمان را به زه کرد و آن تیر گز که پیکانش را داده بد آب رز

3 همی راند تیر گز اندر کمان سر خویش کرده سوی آسمان

4 همی گفت کای پاک دادار هور فزایندهٔ دانش و فر و زور

1 همی بود بهمن به زابلستان به نخچیر گر با می و گلستان

2 سواری و می خوردن و بارگاه بیاموخت رستم بدان پور شاه

3 به هر چیز پیش از پسر داشتش شب و روز خندان به بر داشتش

4 چو گفتار و کردار پیوسته شد در کین به گشتاسپ بر بسته شد

1 چنین گفت با رستم اسفندیار که اکنون سرآمد مرا روزگار

2 تو اکنون مپرهیز و خیز ایدر آی که ما را دگرگونه‌تر گشت رای

3 مگر بشنوی پند و اندرز من بدانی سر مایه و ارز من

4 بکوشی و آن را بجای آوری بزرگی برین رهنمای آوری

1 یکی نغز تابوت کرد آهنین بگسترد فرشی ز دیبای چین

2 بیندود یک روی آهن به قیر پراگند بر قیر مشک و عبیر

3 ز دیبای زربفت کردش کفن خروشان برو نامدار انجمن

4 ازان پس بپوشید روشن برش ز پیروزه بر سر نهاد افسرش

1 همی بود بهمن به زابلستان به نخچیر گر با می و گلستان

2 سواری و می خوردن و بارگاه بیاموخت رستم بدان پور شاه

3 به هر چیز پیش از پسر داشتش شب و روز خندان به بر داشتش

4 چو گفتار و کردار پیوسته شد در کین به گشتاسپ بر بسته شد

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.