کی نامبردار از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 20
1. کی نامبردار فرخنده شاه
سوی گاه باز آمد از رزمگاه
...
1. کی نامبردار فرخنده شاه
سوی گاه باز آمد از رزمگاه
...
1. کی نامبردار زان روزگار
نشست از بر گاه آن شهریار
...
1. یکی روز بنشست کی شهریار
به رامش بخورد او می خوشگوار
...
1. بدان روزگار اندر اسفندیار
به دشت اندرون بد ز بهر شکار
...
1. چو آگاه شد شاه کامد پسر
کلاه کیان بر نهاده بسر
...
1. برآمد بسی روزگاری بدوی
که خسرو سوی سیستان کرد روی
...
1. چو این نامها فتاد در دست من
به ماه گراینده شد شست من
...
1. کنون زرم ارجاسپ را نو کنیم
به طبع روان باغ بی خو کنیم
...
1. زنی بود گشتاسپ را هوشمند
خردمند وز بد زبانش به بند
...
1. سرانجام گشتاسپ بنمود پشت
بدانگه که شد روزگارش درشت
...