6 اثر از داستان دوازده رخ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان دوازده رخ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

داستان دوازده رخ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند پذیرهٔ سپهبد سپاه آمدند

2 به پیش سپه بود گستهم شیر بیامد بر پهلوان دلیر

3 زمین را ببوسید و کرد آفرین سپاهت بی‌آزار گفتا ببین

4 چنانچون سپردی سپردم به هم در این بود گودرز با گستهم

1 برون تاخت هفتم ز گردان هجیر یکی نامداری سواری هژیر

2 سپهرم ز خویشان افراسیاب یکی نامور بود با جاه و آب

3 ابا پور گودرز رزم آزمود که چون او به لشکر سواری نبود

4 برفتند هر دو به جای نبرد برآمد ز آوردگه تیره گرد

1 چو از دور لهاک و فرشیدورد گذشتند پویان ز دشت نبرد

2 به یک ساعت از هفت فرسنگ راه برفتند ایمن ز ایران سپاه

3 یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایهٔ کاروان

4 به بیشه درون مرغ و نخچیر و شیر درخت از بر و سبزه و آب زیر

1 همه شب بنالید تا روز پاک پر از درد چون مار پیچان به خاک

2 چو گیتی ز خورشید شد روشنا بیامد بدان جایگه بیژنا

3 همی گشت بر گرد آن مرغزار که یابد نشانی ز گم بوده یار

4 پدید آمد از دور اسب سمند بدان مرغزار اندرون چون نوند

1 چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند پذیرهٔ سپهبد سپاه آمدند

2 به پیش سپه بود گستهم شیر بیامد بر پهلوان دلیر

3 زمین را ببوسید و کرد آفرین سپاهت بی‌آزار گفتا ببین

4 چنانچون سپردی سپردم به هم در این بود گودرز با گستهم

1 چو لشکر چنین پاسخ آراستند دو پرمایه از جای برخاستند

2 بدانست لهاک و فرشیدورد کشان نیست هنگام ننگ و نبرد

3 همی راست گویند لشکر همه تبه گردد از بی‌شبانی رمه

4 به پدرود کردند گرفتند ساز بیابان گرفتند و راه دراز

1 همه شب بنالید تا روز پاک پر از درد چون مار پیچان به خاک

2 چو گیتی ز خورشید شد روشنا بیامد بدان جایگه بیژنا

3 همی گشت بر گرد آن مرغزار که یابد نشانی ز گم بوده یار

4 پدید آمد از دور اسب سمند بدان مرغزار اندرون چون نوند

1 از آن پس خروش آمد از دیده‌گاه که گرد سواران برآمد ز راه

2 سه اسب و دو کشته بر او بسته زار همی بینم از دور با یک سوار

3 همه نامداران ایران سپاه نهادند چشم از شگفتی به راه

4 که تا کیست از مرز توران زمین که یارد گذشتن بر این دشت کین

1 چو از روز نه ساعت اندر گذشت خور از گنبد چرخ گردان بگشت

2 جهاندار خسرو به نزد سپاه بیامد بدان دشت آوردگاه

3 پذیره شدندش سراسر سران همه نامداران و جنگاوران

4 بر او خواندند آفرین بخردان که ای شهریار و سر موبدان

1 فرستاده آمد به نزدیک شاه خردمند مردی ز توران سپاه

2 که ما شاه را بنده و چاکریم زمین جز به فرمان او نسپریم

3 کس از خواست یزدان نیابد رها اگر چه شود در دم اژدها

4 جهاندار داند که ما خود کییم میان تنگ بسته ز بهر چییم

آثار ابوالقاسم فردوسی

6 اثر از داستان دوازده رخ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان دوازده رخ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.