شبی چون شبه روی از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. شبی چون شبه روی شسته بقیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
...
1. شبی چون شبه روی شسته بقیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
...
1. چو کیخسرو آمد بکین خواستن
جهان ساز نو خواست آراستن
...
1. چو بگذشت یک چندگاه این چنین
پس آگاهی آمد بدربان ازین
...
1. ببخشود یزدان جوانیش را
بهم برشکست آن گمانیش را
...
1. چو یک هفته گرگین برهبر بپای
همی بود و بیژن نیامد بجای
...
1. نویسندهٔ نامه را پیش خواند
وزین داستان چند با او براند
...
1. چو آمد بر شاه کهترنواز
نوان پیش او رفت و بردش نماز
...
1. چو گرگین نشان تهمتن شنید
بدانست کآمد غمش را کلید
...