3 اثر از داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 چو آمد بر شاه کهترنواز نوان پیش او رفت و بردش نماز

2 ستایش کنان پیش خسرو دوید که مهر و ستایش مر او را سزید

3 برآورد سر آفرین کرد و گفت مبادت جز از بخت پیروز جفت

4 چو هرمزد بادت بدین پایگاه چو بهمن نگهبان فرخ کلاه

1 چو گرگین نشان تهمتن شنید بدانست کآمد غمش را کلید

2 فرستاد نزدیک رستم پیام که ای تیغ بخت و وفا را نیام

3 درخت بزرگی و گنج وفا در رادمردی و بند بلا

4 گرت رنج ناید ز گفتار من سخن گسترانی ز کردار من

1 چو سالار نوبت بیامد بدر بشبگیر بستند گردان کمر

2 همه نیزه داران جنگ آوران همه مرزبانان ناماوران

3 همه نیزه و تیر بار هیون همه جنگ را دست شسته بخون

4 سپیده دمان گاه بانگ خروس ببستند بر کوههٔ پیل کوس

1 منیژه خبر یافت از کاروان یکایک بشهر اندر آمد دوان

2 برهنه نوان دخت افراسیاب بر رستم آمد دو دیده پر آب

3 برو آفرین کرد و پرسید و گفت همی بستین خون مژگان برفت

4 که برخوردی از جان وز گنج خویش مبادت پشیمانی از رنج خویش

1 چو خورشید سر برزد از کوهسار سواران توران ببستند بار

2 بتوفید شهر و برآمد خروش تو گفتی همی کر کند نعره گوش

3 بدرگاه افراسیاب آمدند کمربستگان بر درش صف زدند

4 همه یکسره جنگ را ساخته دل از بوم و آرام پرداخته

1 برفتند با رستم آن هفت گرد بنه اشکش تیزهش را سپرد

2 عنانها فگندند بر پیش زین کشیدند یکسر همه تیغ کین

3 بشد تا بدرگاه افراسیاب بهنگام سستی و آرام و خواب

4 برآمد ز ناگه ده و دار و گیر درخشیدن تیغ و باران تیر

1 چو آگاهی آمد بشاه دلیر که از بیشه پیروز برگشت شیر

2 چو بیژن شد از بند و زندان رها ز بند بداندیش نراژدها

3 سپاهی ز توران بهم برشکست همه لشکر دشمنان کرد پست

4 بشادی به پیش جهان‌آفرین بمالید روی و کله بر زمین

1 منیژه خبر یافت از کاروان یکایک بشهر اندر آمد دوان

2 برهنه نوان دخت افراسیاب بر رستم آمد دو دیده پر آب

3 برو آفرین کرد و پرسید و گفت همی بستین خون مژگان برفت

4 که برخوردی از جان وز گنج خویش مبادت پشیمانی از رنج خویش

1 بدانگه که رستم ببربر گره برافگند و زد بر گره بر زره

2 بشد پیش یزدان خورشید و ماه بیامد بدو کرد پشت و پناه

3 همی گفت چشم بدان کور باد بدین کار بیژن مرا زور باد

4 بگردان بفرمود تا همچنین ببستند بر گردگه بند کین

1 چو آگاهی آمد بشاه دلیر که از بیشه پیروز برگشت شیر

2 چو بیژن شد از بند و زندان رها ز بند بداندیش نراژدها

3 سپاهی ز توران بهم برشکست همه لشکر دشمنان کرد پست

4 بشادی به پیش جهان‌آفرین بمالید روی و کله بر زمین

آثار ابوالقاسم فردوسی

3 اثر از داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.