1 ازان دشت چنگش برانگیخت اسپ همی رفت برسان آذرگشسپ
2 چو نزدیک ایرانیان شد بجنگ ز ترکش برآورد تیر خدنگ
3 چنین گفت کین جای جنگ منست سر نامداران بچنگ منست
4 کجا رفت آن مرد کاموس گیر که گاهی کمند افگند گاه تیر
1 کنون ای خردمند روشنروان بجز نام یزدان مگردان زبان
2 که اویست بر نیک و بد رهنمای وزویست گردون گردان بجای
3 همی بگذرد بر تو ایام تو سرایی جزین باشد آرام تو
4 چو باشی بدین گفته همداستان که دهقان همی گوید از باستان
1 بخیمه درآمد بکردار باد یکی ترگ دیگر بسر برنهاد
2 درفشی دگر جست و اسپی دگر دگرگونه جوشن دگرگون سپر
3 بیامد چو نزدیک رستم رسید همی بود تا یال و شاخش بدید
4 برستم چنین گفت کای نامدار کمندافگن وگرد و جنگی سوار
1 ازان دشت چنگش برانگیخت اسپ همی رفت برسان آذرگشسپ
2 چو نزدیک ایرانیان شد بجنگ ز ترکش برآورد تیر خدنگ
3 چنین گفت کین جای جنگ منست سر نامداران بچنگ منست
4 کجا رفت آن مرد کاموس گیر که گاهی کمند افگند گاه تیر
1 همی رفت پیران پر از درد و بیم شد از کار رستم دلش به دو نیم
2 بیامد بنزدیک ایران سپاه خروشید کای مهتر رزم خواه
3 شنیدم کزین لشکر بی شمار مرا یاد کردی بهنگام کار
4 خرامیدم از پیش آن انجمن بدین انجمن تا چه خواهی ز من
1 همی رفت پیران پر از درد و بیم شد از کار رستم دلش به دو نیم
2 بیامد بنزدیک ایران سپاه خروشید کای مهتر رزم خواه
3 شنیدم کزین لشکر بی شمار مرا یاد کردی بهنگام کار
4 خرامیدم از پیش آن انجمن بدین انجمن تا چه خواهی ز من
1 گهار گهانی بدان جایگاه گوی شیرفش با درفش سیاه
2 برآشفت چون ترگ رستم بدید خروشی چو شیر ژیان برکشید
3 بدو گفت من کین ترکان چین بخواهم ز سگزی برین دشت کین
4 برانگیخت اسپ از میان سپاه بیامد بر پیلتن کینهخواه
1 یکی خویش کاموس بد ساوه نام سرافراز و هر جای گسترده کام
2 بیامد بپیش تهمتن بجنگ یکی تیغ هندی گرفته بچنگ
3 بگردید گرد چپ و دست راست ز رستم همی کین کاموس خواست
4 برستم چنین گفت کای ژنده پیل ببینی کنون موج دریای نیل
1 وزان جایگه شد بدان انجمن بجایی که بد سایهٔ پیلتن
2 فرود آمد و آفرین کرد چند که زور از تو گیرد سپهر بلند
3 مبادا که روز تو گیرد نشیب مبادا که آید برویت نهیب
4 دل شاه ایران بتو شاد باد همه کار تو سربسر داد باد
1 بغرید شنگل ز پیش سپاه منم گفت گرداوژن رزمخواه
2 بگویید کان مرد سگزی کجاست یکی کرد خواهم برو نیزه راست
3 چو آواز شنگل برستم رسید ز لشکر نگه کرد و او را بدید
4 بدو گفت هان آمدم رزمخواه نگر تا نگیری بلشکر پناه