1 چو بنمود خورشید تابان درفش معصفر شد آن پرنیان بنفش
2 تبیره برآمد ز درگاه شاه بابر اندر آمد خروش سپاه
3 بپیش سپه بود پولادوند بتن زورمند و ببازو کمند
4 چو صف برکشیدند هر دو سپاه هوا شد بنفش و زمین شد سیاه
1 سپهبد چنان کرد کو راه دید همی دست ازان رزم کوتاه دید
2 چو رستم بیامد مرا پای نیست جز از رفتن از پیش او رای نیست
3 بباید شدن تا بدان روی چین گر ایدونک گنجد کسی در زمین
4 درفشش بماندند و او خود برفت سوی چین و ماچین خرامید تفت
1 شتر یافت چندان و چندان گله که از بارگی شد سپه بیگله
2 ز توران سپه برنهادند رخت سلیح گرانمایه و تاج و تخت
3 خروش آمد و نالهٔ گاودم جرس برکشیدند و رویینه خم
4 سوی شهر ایران نهادند روی سپاهی بران گونه با رنگ و بوی
1 چو بنمود خورشید تابان درفش معصفر شد آن پرنیان بنفش
2 تبیره برآمد ز درگاه شاه بابر اندر آمد خروش سپاه
3 بپیش سپه بود پولادوند بتن زورمند و ببازو کمند
4 چو صف برکشیدند هر دو سپاه هوا شد بنفش و زمین شد سیاه